دفاع از تشیع




حکایتی از مواجهه امیر المومنین علیه السلام با نوروز ایرانیان و بروز قطره‌ای از عدالت آن حضرت


دکتر محمد محمدی ملایری استاد تاریخ می‌نویسد:


نظیر همین رفتار و روش (عدالت) آن حضرت در مورد هدیه نوروزی بود که از سنت‌های قدیمی ایرانیان و از دیرباز نشانه لطف و صفا و وسیله‌ای برای تجدید دوستی و همبستگی بود ولی کارگزاران عثمان مانند ولید بن عقبه و سعید بن العاص آن را همچون خراجی که مکلف به پرداخت آن بودند از ایرانیان مطالبه می‌کردند و حتی فشار سعید بن العاص برای وصول آن بر مردم به حدی شد که مردم به عثمان شکایت بردند و گر چه خليفه کارگزار خود را از این کار منع کرد ولی از آنجا که آن کارگزاران هدیه نوروزی را هم منبعی از عایدات شخصی خود می‌شمردند به آسانی از آن صرف نظر نمی‌کردند. چنانکه در زمان معاویه هم عبيد الله بن دراج کارگزار او بر سواد (= عراق) هدیه نوروز و مهرگان را هم مانند خراج از ایرانیان مطالبه کرد و مبلغ آن که در آغاز ده میلیون درهم بود به تدریج بر آن افزوده گشت تا به چهل میلیون رسید و همپای خراج گردید. و آنچه مانع از این می‌شد که آنها از این کار باز ایستند این بود که بر خلاف خراج که عاید بیت المال می‌شد هدیه نوروز و مهرگان از آن خود خلیفه و کارگزاران او بود. ولی در خلافت علی (علیه السلام) وضع به گونه‌ای دیگر تغییر یافت. در این دوران جز خراج بیت المال مبلغ دیگری از مردم وصول نمی‌شد حتی در یکی از عیدهای نوروز که علی (علیه السلام) در کوفه بود و چند تن از بزرگان و دهقانان ایرانی، که طبق آئین دیرین خود در روز عید به دیدار بزرگان می‌رفتند و هدیه‌ای تقدیم می‌داشتند به دیدار آن حضرت رفتند و ظرفی از نقره با طلا محتوی شیرینی مخصوص عید به عنوان هدیه نوروزی تقدیم کردند و آن حضرت پس از آگاهی از مناسبتی که باعث تقدیم آن هدیه شده است با خوشروئی آن را پذیرفته و خود از آن تناول نمودند و حاضران مجلس را هم از آن بی‌بهره نگذاردند و برای خوش‌آمد هدیه‌دهندگان این عبارت معروف را هم که در تاریخ‌ها نقل شده به آنها فرمودند: «نورزونا كل يوم» یعنی «هر روز ما را نوروز گردانید» و برای اینکه افزون بر آنچه از بابت خراج سالیانه باید بپردازند مالی بر آن‌ها تحمیل نشود و رد کردن هدیه آن‌ها هم باعث تكدر خاطر آنان نگردد دستور دادند که آن ظرف طلا یا نقره را قیمت کنند و قیمت آن را از خراج سالیانه ایشان کسر نمایند.


تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، تالیف دکتر محمد محمدی ملایری، جلد ۳، صفحه ۲۴۴-۲۴۵، چاپ انتشارات توس




اعترافات علمای اهل سنت عمری به ولادت امیر المومنین علیه السلام در کعبه (۵)


۵- ابراهیم بن محمد جوینی


جوینی از علمای اهل سنت عمری پیرامون ولادت حضرت امیر المومنین علیه السلام در کعبه می‌نویسد:


۳۵۴- روي أنها لما ضربها المخاض اشتد وجعها فأدخلها أبوطالب الکعبة بعد العتمة فولدت فيها علي وقيل لم يولد في الکعبة إلا علي.


و روايت شده هنگامی که وقت وضع حمل او رسید و دردش شدت یافت، ابو طالب او را اول شب وارد بر کعبه کرد و علی در آن خانه به دنیا آمد. و گفته شده که کسی غیر از علی (علیه السلام) در کعبه به دنیا نیامده است.


فرائد السمطين، تالیف جوینی، جلد ۱، صفحه ۴۲۵-۴۲۶، چاپ دار الحبیب




اعتراف عمرو عاص و معاویه به حقانیت امیر المومنین علیه السلام و لجاجتشان برای حب دنیا و کشف عورت عمرو عاص از ترس رویارویی با امیر المومنین علیه السلام (به اعتراف اهل سنت عمری)


مسعودی مورخ نامی اهل سنت عمری می‌نویسد:


چون خبر [کشته شدن دو تن از شجاعان لشکر شام] به معاویه رسید گفت: «لعنت بر لجاجت که مایه زحمت است. هر وقت لجاجت کردم بیچاره شدم.» عمرو بن عاص گفت: «بیچاره آن دو لخمی بودند و مغرور کسی است که تو فریبش بدهی، بیچاره تو نیستی.» معاویه گفت: «ساکت باش که این کار به تو مربوط نیست.» عمرو بن عاص گفت: «اگر به من مربوط نیست خدا دو لخمی را بیامرزد و گمان ندارم بیامرزد.» معاویه گفت: «اینکه بیشتر مایه زحمت و خسارت تو است.» عمرو بن عاص گفت: «این را می‌دانم و اگر برای حکومت مصر نبود، از این وضع نجات می‌یافتم، زیرا میدانم که علی بن ابی طالب بر حق است و تو بر ضدحقی.» معاویه گفت: «به خدا علاقه به حکومت مصر تو را کور کرده، اگر مصر نبود بصیرت داشتی.» آنگاه معاویه خنده بلندی کرد. عمرو گفت: «ای امیر مومنان، همیشه خندان باشی برای چه میخندی؟» گفت: «از حضور ذهن تو، آن روز که با علی روبرو شدی می‌خندم که عورت خود را نمودار کردی به خدا ای عمرو، به مقابله خطر رفتی و مرگی را معاینه دیدی و اگر خواسته بود تو را کشته بود، ولی پسر ابو طالب از روی بزرگواری از کشتن تو چشم پوشید.» عمرو گفت: « به خدا من آن روز پهلوی تو بودم که علی تو را به هماوردی طلبيد و چشمانت خیره شد و چنان شدی که از گفتن آن شرم دارم (گویا خودش را از ترس رویارویی با امیر المومنین علیه السلام خیس کرده بود)، بنا بر این به خودت بخند یا از این گفتگو در گذر.


مروج الذهب، تألیف مسعودی، ترجمه ابو القاسم پاینده، جلد ۲، صفحه ۲۴




اعترافات علمای اهل سنت عمری به ولادت امیر المومنین علیه السلام در کعبه (۴)


۴- خنجی اصفهانی


فضل الله بن روزبهان خنجی اصفهانی شافعی یکی از علمای متعصب اهل سنت عمری و دشمنان تشیع در مورد ولادت حضرت امیر المومنین علیه السلام در کعبه چنین می‌نویسد:


آن حضرت زائیده از مادر در حرم در اندرون محلی که آن را حطیم گویند و آن میان حجر الاسود و در کعبه است، و رکن رکین که حجرالاسود است. و این اشارت است به ولادت آن حضرت در حرم کعبه؛ چنانچه در اخبار آمده است از روایت فاطمه بنت اسد که او فرمود: «چون وقت وضع حمل آن حضرت رسید تمامی درهای خانه بر من بسته شد من از تاب درد زائیدن برخاستم و متوجه مسجد شدم. چون به حرم رسیدم در کعبه گشاده شد من به طرف در رفتم و آن حضرت را در حرم زائیدم». و این از فضایل آن حضرت است که غیر او کسی در حرم کعبه نزایید.


وسیلة الخادم الی المخدوم، تألیف خنجی اصفهانی، صفحه ۱۱۷، چاپ انتشارات انصاریان




شهادت ابن سکیت رضوان الله علیه در راه ولایت امیر المومنین علیه السلام

سیوطی از علمای اهل سنت عمری می‌نویسد:

وفي سنة أربع وأربعين قتل المتوكل يعقوب بن السِّكِّيت الإمام في العربية فإنه ندبه إلى تعليم أولاده، فنظر المتوكل يومًا إلى ولديه المعتز والمؤيد فقال لابن السكيت: من أحب إليك هما أو الحسن والحسين؟ فقال: قنبر -يعني: مولى عليّ- خير منهما، فأمر الأتراك فداسوا بطنه حتى مات، وقيل: أمر بسلّ لسانه فمات وأرسل إلى ابنه بديته، وكان يعقوب رافضيًّا.

در سال ۴۴ متوکل عباسی، یعقوب بن سکیت پیشوا در علم زبان عربی را به قتل رساند. متوکل عباسی ابن سکیت را مم نموده بود که تأدیب دو فرزندش معتز و مؤید را عهده‌دار شود. یک روز به او گفت: آیا دو فرزند من نزد تو محبوب‌ترند یا حسن و حسین (علیهما السلام)؟ ابن سکیت گفت: به خدا قسم قنبر خادم حضرت امیر المؤمنین علی (علیه السلام) از دو فرزندت بهتر است. متوکل به غلامان ترک دستور داد بر شکمش بکوبند تا فوت شد (به شهادت رسید) و همچنین گفته شده زبان او را از پشت سر خارج کردند، و با این جنایت او به قتل رسید. سپس دیه او را برای پسرش فرستادند. یعقوب رافضی (شیعه) بود.

تاریخ الخلفاء، تالیف سیوطی، صفحه ۲۷۶، چاپ دار ابن حزم


پی نوشت: اهل سنت عمری با اینکه اعتراف کرده‌اند که متوکل ملعون ناصبی و خونریز و دشمن اهل بیت علیهم السلام بوده، در کمال تعجب او را ناصر السنة می‌نامند و حتی ابن عربی صوفی قبح الله وجهه او را از اولیاء خدا می‌داند!!! البته اهل سنت عمری بسیاری از حکام خونریز و ناصبی دیگر را نیز ناصر السنة نامیده‌اند گویا شرط اصلی ناصر السنة بودن از نظر آنان دشمنی با اهل بیت علیهم السلام و کشتار شیعیان است!!!


اعترافات علمای اهل سنت عمری به ولادت امیر المومنین علیه السلام در کعبه (۲-۳)


۳-۲- آلوسی و عبد الباقی عمری افندی


آلوسی عالم بزرگ اهل سنت عمری در شرح اشعار عینیة عبد الباقی عمری افندی شاعر بزرگ اهل سنت عمری و از نوادگان عمر بن خطاب غاصب دوم، شرحی نوشته است که نام کتاب او سرح الخریدة الغیبیة فی شرح القصیدة العینیة نام دارد که شعر افندی را در آن چنین نقل می‌کند:


أنت العلیُ اَلّذی فَوقَ الْعُلَی رُفِعا


تو آن علی بلند مرتبه‌ای هستی که جایگاه تو از مقام رفیع الهی نشأت گرفته و در اوج رفعت انسانی هستی.


بِبَطْنِ مَکهَ عِندَ البَیتِ إذْ وُضِعا


خداوند تو را درون مکه آورد و داخل کعبه تو را قرار داد و تو اینگونه نازل شدی.


آلوسی در ادامه، ضمن شرح ابیات افندی چنین می‌نویسد:


و فی الامیر کرم الله وجهه ولد فی البیت، امر مشهور فی الدنیا وذکرفی کتب الفریقین السنة و الشیعة.


اینکه علی بن ابی طالب کرم الله وجهه در داخل خانه خدا به دنیا آمده است، امری مشهور است که در کتب شیعیان و اهل سنت آمده است.


سرح الخریدة الغیبیة فی شرح القصیدة العینیة، تألیف آلوسی، صفحه ۳ و ۱۵



با دقت در این کلام آلوسی، در می­‌یابیم که وی به عنوان یک عالم بزرگ اهل سنت عمری ولادت امیر المومنین سلام الله علیه در کعبه را امری مشهور تلقی کرده و معترف است که کتب شیعه و سنی نسبت به این مسأله اهتمام داشته‌اند.



اعترافات علمای اهل سنت عمری به ولادت امیر المومنین علیه السلام در کعبه (۱)


اعتراف حاکم نیشابوری به تواتر روایات ولادت امیر المومنین علیه السلام در کعبه


حاکم نیشابوری از بزرگ‌ترین علما و محدثین اهل سنت عمری می‌نویسد:


فَقَدْ تَوَاتَرَتِ الْأَخْبَارِ أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ وَلَدَتْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ فِي جَوْفِ الْكَعْبَةِ.


به تواتر رسیده است که فاطمه بنت اسد، امیر المومنین کرم الله وجهه را در خانه کعبه به دنیا آورد.


المستدرک على الصحیحین، تالیف حاکم نیشابوری، جلد ۳، صفحه ۵۵۰، چاپ دار الکتب العلمیة




امیر المومنین علیه السلام تقسیم کننده بهشت و جهنم (به اعتراف اهل سنت عمری)


زمخشری از علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:


عَليّ رَضِي الله تَعَالَى عَنهُ أَنا قسيم النَّار. أَي مقاسمها ومساههما. يَعْنِي أَن أَصْحَابه على شطرين: مهتدون وضالون فَكَأَنَّهُ قَاسم النَّار إيَّاهُم فشطر لَهَا وَشطر مَعَه فِي الْجنَّة.


علی علیه السلام تقسیم کننده دوزخ است چنان که خود او فرمود: من تقسیم کننده آتش دوزخ هستم. یعنی اطرافیان او بر دو گروهند: هدایت یافتگان و گمراهان. با این وصف، اوست که بهشت و دوزخ را تقسیم می‌کند؛ دوستداران او در بهشت، دشمنان او در جهنم هستند.


الفائق فی غریب الحدیث و الاثر، تالیف زمخشری، جلد ۳، صفحه ۱۹۵، چاپ انتشارات عیسی البابی الحلبی و شرکاه




اعتراف عمر بن خطاب به فضائل امیر المومنین علیه السلام (به روایت اهل سنت عمری)


موفق بن احمد خوارزمی و ابن عساکر دمشقی از علمای اهل سنت عمری روایت کرده‌اند:


وأخبرنا الامام العلامة فخر خوارزم أبو القاسم محمود بن عمر امخشري الخوارزمي ، أخبرنا الاستاذ الامين أبو الحسن علي بن الحسين بن مردك الرازي ، أخبرنا الحافظ أبو سعيد بن إسماعيل بن الحسن السمان ، حدثنا محمد بن عبد الواحد الخزاعي ـ لفظاً ـ اخبرني أبو محمد عبد الله بن سعيد الانصاري ، حدثنا أبو محمد عبد الله بن ادران الخياط الشيرازي ، حدثنا إبراهيم بن سعيد الجوهري ، ـ وصي المأمون ـ حدثني أمير المؤمنين الرشيد ، عن أبيه ، عن جده ، عن عبد الله بن العباس قال : سمعت عمر بن الخطاب ـ وعنده جماعة فتذاكروا السابقين إلى الإسلام ـ فقال عمر : أما علي فسمعت رسول الله يقول : فيه ثلاث خصال لوددت أن لي واحدة منهن ، فكان أحب الي مما طلعت عليه الشمس. كنت أنا وأبو عبيدة وأبو بكر وجماعة من أصحابه ، إذ ضرب النبي بيده على منكب علي فقال له : يا علي أنت أول المؤمنين إيماناً ، وأول المسلمين اسلاماً ، وأنت مني بمنزلة هارون من موسى .


عبد الله بن عباس گفت: گروهی نزد عمر بن خطاب صحبت از پیشی گیرندگان به اسلام به میان آوردند. عمر گفت: اما در باره على: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در باره او سه ویژگی شنیدم که اگر یکی از آن‌ها را می‌داشتم دوست‌داشتنی‌تر از تمام چیزهایی که خورشید بر آن می‌تابد بود. من و ابو عبیده و ابو بکر و گروهی از یاران حضرت حاضر بودیم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر شانه على (علیه السلام) زد و فرمود: ای علی تو در میان مومنان اولین ایمان آورنده و در میان مسلمانان اولین اسلام آورنده‌ای، تو نزد من مانند هارون (علیه السلام) نزد موسی (علیه السلام) می‌باشی.


المناقب، تالیف خوارزمی، صفحه ۱۹، چاپ المطبعة الحیدریة



تاریخ مدینة دمشق، تألیف ابن عساکر دمشقی، جلد ۴۲، صفحه ۱۶۷، چاپ دار الفکر





اعتراف عایشه به عالم‌ترین مردم به سنت پیامبر صلی الله علیه و آله


دار القطنی و ابن عساکر دمشقی از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده‌اند:


حَدَّثَنا مُحمَّد بن القَاسِم بن زكريا، حَدَّثَنا هشام بن يُونُس اللؤلؤي، حَدَّثَنا يَحْيى بن يمان، عن سُفْيان، عن جَخْدَب بن جَرْعَب، عن عَطَاء، عن عائشة قالت: عَليّ بن أبي طالب أعلمُ النَّاسِ بالسُنَّة.


عایشه گفت: عالم‌ترین مردم به سنت و روش پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) علی بن ابی طالب (علیهما السلام) است.


المؤتلف و المختلف، تألیف دار القطنی، جلد ۱، صفحه ۵۲۶، چاپ دار الغرب الاسلامی



تاریخ مدینة دمشق، تألیف ابن عساکر دمشقی، جلد ۴۲، صفحه ۴۰۸، چاپ دار الفکر





مناقب و شخصیت والای امام سجاد علیه السلام در کلام یعقوبی


یعقوبی مورخ نامی در تاریخ خود چنين می‌نویسد:


وكان أفضل الناس وأشدهم عبادة وكان يسمى زين العابدين وكان يسمى أيضا ذا الثفنات لما كان في وجهه من أثر السجود وكان يصلي في اليوم والليلة ألف ركعة ولما غسل وجد على كتفيه جلب كجلب البعير فقيل لأهله ما هذه الآثار قالوا من حمله للطعام في الليل يدور به على منازل الفقراء. قال سعيد بن المسيب ما رأيت قط أفضل من علي بن الحسين.


او برترين مردم زمانش بود و شدیدترین آنان در عبادت بود و او زین العابدين نامگذاری شده بود و همچنین به ایشان ذا الثفنات گفته می‌شد چرا که در صورت ایشان اثر سجده بود و ایشان در شبانه روز هزار رکعت نماز می‌خواندند و هنگامی ایشان را غسل می‌دادند، بر روی دوش ایشان اثر جراحت مانند زخم شتران بود؛ به خانواده ایشان گفته شد: این‌ها آثار چیست؟ پاسخ دادند: اثر حمل غذا در شب است که بر منزل فقرا می‌بردند. سعید بن مسیب گفت: برتر از علی بن حسین نديدم.


تاریخ الیعقوبی، جلد ۲، صفحه ۲۲۸-۲۲۹، چاپ شرکة الاعلمی للمطبوعات




امیر المومنین علیه السلام برترین قاضی (به روایت اهل سنت عمری)


ابن عبد البر از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:


قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) في اصحابه: اقضاهم علي ابن ابی طالب (عليهما السلام). 


رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بین صحابه فرمودند: «علی (علیه السلام) برترین قاضی شما [صحابه] است».


الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تالیف ابن عبد البر، جلد ۳، صفحه ۱۱۰۲، چاپ دار الاعلام



نکته جالب اینجاست که ابن عربی مالکی از علمای متعصب اهل سنت عمری و از دشمنان اهل بیت علیهم السلام [در کتاب المسالک فی شرح موطا مالک، جلد ۶، صفحه ۲۴۶، چاپ دار الغرب الاسلامی] نوشته است که این روایت در کتاب سنن ترمذی (از صحاح سته اهل سنت عمری) آمده است اما امروزه این روایت، از تمام چاپ‌های موجود کتاب سنن ترمذی حذف شده است!



به راستی چرا اهل سنت عمری چشم دیدن این فضیلت امیر المومنین علیه السلام را نداشته پ آن را سانسور کرده‌اند؟! جز این است که ثابت می‌کند چه کسی شایسته خلافت است؟!




فرشته سایه‌گستر بر امام مهدی علیه السلام (به روایت اهل سنت عمری)


محمد ادریس کاندهلوی از علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:


در احادیث نبوی چنین آمده است : مهدی موعود (علیه السلام) می‌آید ابر بر سر وی سایه گستر می کند در آن ابر یک فرشته وجود دارد که با صدای بلند فریاد می‌زند: این شخص مهدی است از او پیروی و متابعت کنید.


ظهور مهدی، تألیف محمد ادریس کاندهلوی، ترجمه ابراهیم ارباب، صفحه ‌‌‌‌‌‌۲۲




مخالف اهل بیت علیهم السلام از حزب ابلیس است!!! (به روایت اهل سنت عمری)


ابن حجر مکی از علمای بزرگ اهل سنت عمری و دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام در کتابی که بر ضد شیعه نوشته است می‌نویسد:


وَفِي رِوَايَة صححها الْحَاكِم على شَرط الشَّيْخَيْنِ النُّجُوم أَمَان لأهل الأَرْض من الْغَرق وَأهل بَيْتِي أَمَان لأمتي من الِاخْتِلَاف فَإِذا خالفتها قَبيلَة من الْعَرَب اخْتلفُوا فصاروا حزب إِبْلِيس.


در روایتی که حاکم نیشابوری آن را بنا بر شرایط دو شیخ (بخاری و مسلم) صحیح می‌داند آمده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: ستارگان موجب امان زمینیان از غرق شدن هستند و اهل بیت من موجب امان امتم از تفرقه می‌باشند؛ پس هر گاه گروهی با ایشان مخالفت کند آن گروه در شمار حزب ابلیس قرار می‌گیرد.


الصواعق المحرقة، تألیف ابن حجر مکی، جلد ۲، صفحه ۴۴۵، چاپ موسسه الرسالة




ابن باز وهابی می‌گوید اگر شخصی بر اثر اسهال بمیرد شهید است ولو اگر از گناهکاران باشد!!!

از ابن باز مفتی وهابی سعودی سوال شد:

۳۱۰ – سؤال: قال الشیخ: مَن قتله بطنه هو الإسهال الشدید، وهل هو کشهید المعرکه؟

الجواب: الظاهر أنهم یتفاوتون.

۳۱۱ – سؤال: وهل هو شهید، ولو کان من العصاه؟

الجواب: نعم؛ له أصل الفضل.

سوال: هر کس شکمش او را بکشد و او اسهال شدید باشد، آیا او همانند شهید در میدان جنگ است؟

پاسخ: ظاهرا با هم تفاوت دارند.

سوال: آیا شهید محسوب می‌شود؛ حتی اگر از گناهکاران باشد؟

پاسخ: بله، اصل فضیلت شهادت را درک می‌کند.

مسائل الامام ابن باز، المجموعة الاولی، صفحه ۱۱۰، چاپ التدمرية


البته این فتوا تنها مختص به یک مفتی وهابی ندارد و ریشه در اعتقادات اهل سنت عمری دارد؛ چنانچه بخاری از علمای بزرگ اهل سنت عمری در صحیح ترین کتاب نزد اهل سنت عمری روایت کرده است:

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یُوسُفَ أَخْبَرَنَا مَالِکٌ عَنْ سُمَیٍّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ الشُّهَدَاءُ خَمْسَةٌ الْمَطْعُونُ وَالْمَبْطُونُ وَالْغَرِقُ وَصَاحِبُ الْهَدْمِ وَالشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.

ابو هریره از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است که: شهدا پنج تا گروه هستند: کسانی در طاعون از دنیا می روند، کسانی با اسهال از دنیا می روند!! کسانی که در دریا غرق می‌شوند، کسانی که زیر آوار می‌مانند (خانه بر اثر باران، زله، سیل و . بر سرش خراب می‌شود) و  شهید در راه خدا کسی که شمشیر می‌زند و می‌جنگد.

صحیح البخاری، صفحه ۷۰۰، حدیث ۲۸۲۹، چاپ دار ابن کثیر


قضاوت با شما!!!


حضرت امیر المومنین علیه السلام و حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله از یک نور واحد هستند (به اعتراف اهل سنت عمری)


فضل الله بن روزبهان خنجی اصفهانی شافعی یکی از علمای متعصب اهل سنت عمری و دشمنان تشیع می‌نویسد:


آن حضرت شعبه‌ای است، نور او جدا گشته است از نور سید المرسلین. و این اشارت است بدان حدیث که حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: أنا و علي من نور واحد؛ یعنی من و علی (علیه السلام) از یک نوریم؛ و در بیان احوال نور آن حضرت مذکور شد که از اصلاب طیبه به ارحام طاهره نقل می‌کرد تا به عبد المطلب، عبد الله و ابو طالب از او پیدا شدند؛ پس نور آن حضرت شعبه‌ای از نور سید المرسلین باشد.


وسیلة الخادم الی المخدوم، تألیف خنجی اصفهانی، صفحه ۱۱۶-۱۱۷، چاپ انتشارات انصاریان




شدت دشمنی بنی امیه با امیر المومنین علیه السلام


ذهبی از علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:


قال أبو عبد الرحمن المقرئ كانت بنو أمية إذا سمعوا بمولود اسمه علي قتلوه فبلغ ذلك رباحا فغير اسم ابنه.


ابو عبد الرحمن المقری گفت: بنی امیه اینگونه بودند که هر وقت می‌شنیدند نوزادی اسمش علی است او را می‌کشتند؛ تا اینکه خبر به رباح رسید، پس او اسم فرزندش را که علی بود تغییر داد.


سیر اعلام النبلاء، تالیف ذهبی، جلد ۵، صفحه ۱۰۲، چاپ موسسة الرسالة




سب امیر المومنین علیه السلام توسط مروان ملعون


احمد بن حنبل از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:


٤٧٨١- حَدثنِي أبي قَالَ حَدثنَا إِسْمَاعِيل قَالَ حَدثنَا بن عون عَن عُمَير بْن إِسْحَاق قَالَ كَانَ مَرْوَان أَمِيرا علينا سِتّ سِنِين فَكَانَ يسب عليا كل جُمُعَة ثمَّ عزل ثمَّ اسْتعْمل سعيد بن الْعَاصِ سنتَيْن فَكَانَ لَا يسبه ثمَّ أُعِيد مَرْوَان فَكَانَ يسبه .


مروان ابن حکم (لعنت الله علیه) شش سال امير مدينه بود، و در هر نماز جمعه به علی (علیه السلام) دشنام می‌دادو سپس عزل شد، اما دوباره مروان امیر شد و شروع به دشنام دادن به ایشان کرد.


محقق کتاب وصی الله عباس، تصریح می‌کند که اسناد روایت صحیح است.


العلل و معرفة الرجال، تالیف احمد بن حنبل، جلد ۳، صفحه ۱۷۶، چاپ دار الخانی




بند تنبان خدای اهل سنت عمری


نمونه‌ای از توحید اهل سنت عمری


در کتاب صحیح (غلط) بخاری (که از نظر اهل سنت عمری صحیح‌ترین کتاب پس از قرآن است) روایتی هست که نشان می‌دهد طبق عقیده اهل سنت عمری خداوند بند تنبان دارد.


بخاری از بزرگ‌ترین علما و محدثین اهل سنت عمری در این کتاب روایت کرده است:


٤٨٣٠- حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ قَالَ حَدَّثَنِی مُعَاوِیَةُ بْنُ أَبِی مُزَرِّدٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْهُ قَامَتْ الرَّحِمُ فَأَخَذَتْ بِحَقْوِ الرَّحْمَنِ فَقَالَ لَهُ مَهْ قَالَتْ هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنْ الْقَطِیعَةِ قَالَ أَلَا تَرْضَیْنَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَکِ وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَکِ قَالَتْ بَلَى یَا رَبِّ قَالَ فَذَاکِ.


پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: وقتی خدا همه خلق را آفرید رحم بلند شد و ایستاد و محکم بند تنبان خدا را گرفت! و خدا به او گفت: که چرا بند تنبان مرا گرفتی!؟ رحم گفت: من از قطع رحم به تو پناه می‌برم. خدا به او می‌گوید: آیا راضی نیستی که هرکه قطع رحم کند من با او قطع می‌کنم؟ رحم گفت: راضی شدم و بند تنبان خدا را رها کرد.


صحیح البخاری، صفحه ۱۲۰۹، حدیث ۴۸۳۰، چاپ دار ابن کثیر



بدون شک که این احادیث نه از حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله، بلکه از جعلیات ابی هریره کذاب هست و متاسفانه اهل سنت عمری با تعصب ورزیدن بیجا بر روی این احادیث چهره مضحکی از خدای خود ساخته است. اما تکان‌دهنده است که این جماعت با این توحید مضحک، توحید ناب اهل بیت علیهم السلام را شرک می‌دانند!!!



امام مهدی علیه السلام فرمانروا و مالک سرتاسر زمین (به روایت اهل سنت عمری)


محمد ادریس کاندهلوی از علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:


حضرت ابن عباس رضی الله عنهما از رسول الله (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است که فرمودند: چهار شخص بوده‌اند که فرمانروای و مالک سراسر روی زمین شده‌اند که از آن چهار شخص دو مؤمن و دو کافر هستند ذو القرنین و سلیمان از مؤمنین هستند و از کافران نمرود و بخت نصر هستند. پنجمین فرمانروای روی زمین یک شخص از اهل بیت من خواهد بود یعنی حضرت امام مهدی علیه الرضوان.


ظهور مهدی، تألیف محمد ادریس کاندهلوی، ترجمه ابراهیم ارباب، صفحه ‌‌‌‌‌‌۲۲-۲۳




قتل عایشه به دست معاویه (به اعتراف اهل سنت عمری)


رشید الدین فضل الله وزیر و مورخ بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:


در ربیع الابرار زمخشری و در کامل السفینه این حدیث معتبر است که معاویه عائشه را به خانه خود دعوت کرد و سرچاهی به نی بپوشید و بر آن کرسی آبنوسین نهاد و عایشه ام المومنین (ام الفاسقین) را بر آنجا نشاند. بر نشستن و فرو رفتن همان بود. معاویه بفرمود تا چاه را با آهک بینباشتند.


جامع التواریخ، تاریخ ایران و اسلام، تالیف رشید الدین فضل الله، جلد ۲، صفحه ۱۲۱۸




جایگاه امام رضا علیه السلام به منزله جایگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله است (به روایت اهل سنت عمری)


ابن حجر مکی از علمای بزرگ اهل سنت عمری و از دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام می‌نویسد:


روى الحاكم عن محمد بن عيسى عن أبي حبيب قال رأيت النبي صلى الله عليه وسلم في المنام في المنزل الذي ينزل الحجاج ببلدنا فسلمت عليه فوجدت عنده طبقا من خوص المدينة فيه تمر صيحاني فناولني منه ثماني عشرة فتألوت أن أعيش عدتها فلما كان بعد عشرين يوما قدم أبو الحسن علي الرضا من المدينة ونزل ذلك المسجد وهرع الناس بالسلام عليه فمضيت نحوه فإذا هو جالس في الموضع الذي رأيت النبي صلى الله عليه وسلم جالسا فيه وبين يديه طبق من خوص المدينة فيه تمر صيحاني فسلمت عليه فاستدناني وناولني قبضة من ذلك التمر فإذا عدتها بعدد ما ناولني النبي صلى الله عليه وسلم في النوم فقلت زدني فقال لو زادك رسول الله صلى الله عليه وسلم دناك.


حاکم نیشابوری روایت کرده است که ابی حبیب گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در عالم رویا دیدم که در منزلگاهی در شهرمان که حاجیان هر سال در آنجا استراحت می‌کنند، منزل گزیده‌اند به ایشان سلام کردم، نزد ایشان طبقی بافته از برگ خرمای مدینه دیدم که در آن خرمای صیحانی بود، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) ۱۸ عدد از آن‌ها را به من داد و من خوابم را اینگونه تعبیر کردم که برابر هر دانه خرمایی که گرفته‏‌ام یک سال عمر خواهم کرد؛ بعد از بیست روز از این ماجرا، حضرت علی بن موسی (علیهما السلام) از مدینه آمده و در همان مسجد [و منزلگاه برای استراحت] توقف کردند، مردم از هر سو برای عرض سلام نزد ایشان می‌آمدند، من نیز به محضر آن حضرت شرفیاب شدم. دیدم ایشان در همان جایگاهی نشسته که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در خواب نشسته بودند، و در مقابلش طبقی بافته از برگ خرمای مدینه است که در آن خرمای صیحانی بود، سلام کردم، حضرت مرا نزد خود طلبیدند و یک مشت از آن خرما به من دادند، آن را شمردم ‏دیدم به اندازه همان خرمایی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در خواب به من داده بود؛ عرض کردم ای پسر رسول خدا بیشتر مرحمت بفرمایید. فرمود: اگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بیش از این به تو داده بود، ما هم بیش از این سهم به تو می‌دادیم.


الصواعق المحرقة، تالیف ابن حجر مکی، جلد ۲، صفحه ۵۹۴، چاپ موسسه الرسالة




توهین و تهمت هذیان به رسول خدا صلی الله علیه و آله توسط عمر بن خطاب


اهل سنت عمری به قدری حدیث دوات و قلم (قرطاس) را در کتب صحیح نزد خود روایت کرده‌اند که جای هیچگونه انکاری بر آن نیست به عنوان مثال مسلم نیشابوری از اعاظم علمای اهل سنت عمری روایت می‌کند:


حَدَّثَنَا إِسْحَاق بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، أَخْبَرَنَا وَكِيعٌ، عَنْ مَالِكِ بْنِ مِغْوَلٍ ، عَنْ طَلْحَةَ بْنِ مُصَرِّفٍ ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ، أَنَّهُ قَالَ : يَوْمُ الْخَمِيسِ وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ ، ثُمَّ جَعَلَ تَسِيلُ دُمُوعُهُ حَتَّى رَأَيْتُ عَلَى خَدَّيْهِ كَأَنَّهَا نِظَامُ اللُّؤْلُؤِ ، قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : ائْتُونِي بِالْكَتِفِ وَالدَّوَاةِ أَوِ اللَّوْحِ وَالدَّوَاةِ ، أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا ، فَقَالُوا : إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَهْجُرُ.


ابن عباس می‌گفت: روز پنجشنبه و چه روزی بود آن روز، و گریه کرد که اشک چشمش سنگریزه‌ها را خیس کرد، سپس گفت: روز پنجشنبه بیماری بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شدید شد، فرمود: کاغذی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید، (دار و دسته عمر) گفتند: قطعا پیامبر خدا هذیان می‌گوید.


صحیح مسلم بشرح النووی، جلد ۱۱، صفحه ۹۴-۹۵، چاپ المطبعة المصریة بالازهر



غزالی از علمای بزرگ اهل سنت عمری نیز در کتاب سر العالمین می‌نویسد:


ولما مات رسول الله صلى الله عليه وسلم قال قبل وفاته ائتوا بدواه وبيضاء لأزيل لكم إشكال الأمر واذكر لكم من المستحق لها بعدي. قال عمر دعوا الرجل فإنه ليهجر .


رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قبل از آنکه از دنیا بروند فرمودند: کاغذ و دواتی بیاورید تا نزاع و اختلاف در خلافت را از بین ببرم و شخصی را که سزاوار خلافت بعد از من است معرفی کنم. عمر گفت: این مرد را رها کنید که به تاکید هذیان می‌گوید.


مجموعة رسائل الغزالی، سر العالمین، صفحه ۴۸۳، چاپ المکتبة التوفیقیة



مگر رسول خدا در آخر عمر چه می‌خواست بنویسد که عمر بن خطاب جلویش را گرفت؟


به اعتراف قسطلانی عالم بزرگ اهل سنت عمری رسول خدا صلی الله علیه و آله قصد نوشتن نام ائمه بعدی را داشت که عمر مانع نوشتن آن نامه شد .


قسطلانی از علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:


أكتب لكم كتاباً فيه النص على الأئمّة بعدي.


نامه‌ای برای شما بنویسم که در آن نام ائمه و پیشوایان بعد از خودم آمده باشد.


ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، تالیف قسطلانی، جلد ۱، صفحه ۲۰۷، چاپ المطبعة الامیریة



آری اگر عمر می‌گذاشت رسول خدا آن نامه را می‌نوشت هرگز به نقشه شومش برای غصب خلافت نمی‌رسید .


قضاوت با شما !!!





فضائل بی‌شمار امیر المومنین علیه السلام (به روایت اهل سنت عمری)


سبط بن جوزی از علمای اهل سنت عمری روایت کرده است:


و قد روى مجاهد قال سأل رجل عن ابن عباس فقال ما أكثر فضائل علي بن أبي طالب و إني لاظنها ثلاثة آلاف فقال له ابن عباس هي الى الثلاثين الفا أقرب من ثلاثة آلاف ثم قال ابن عباس لو ان الشجر اقلام و البحور مداد و الانس و الجن كتاب و حساب ما احصوا فضائل أمير المؤمنين علي عليه السلام.


مردی از ابن عباس پرسید: راستی که چقدر فضائل على بن ابی طالب (علیهما السلام) زياد است! فکر می‌کنم که به سه هزار فضیلت رسیده باشد. ابن عباس در جواب گفت: فضائل علی (علیه السلام) به سی هزار نزدیک‌تر است تا به سه هزار. سپس در ادامه گفت: اگر درخت‌ها قلم گردند و دریاها مرکب و جن و انس نویسنده و حسابگر آن شوند نمی‌توانند فضائل امیر المومنین علی علیه السلام را شمارش کنند.


تذکرة الخواص، تالیف سبط بن جوزی، صفحه ۱۳، چاپ مکتبة نینوی الحدیثة




غیرت مردم قزوین در دفاع از امیر المومنین علیه السلام


رافعی می‌نویسد:


وكان عمال خالد بن عبد الله القسري وسائر عمال بني أمية يلعنون في هذا المسجد (مسجد قزوين) علياً رضي الله عنه حتى وثب رجل من موالي بني الجند وقتل الخطيب وانقطع اللعن من يومئذ .


كارگزاران خالد بن عبد الله قسری و سایر كارگزاران بنی اميه در مسجد قزوین علی (علیه السلام) را لعن کردند؛ تا این كه یکی از طرفداران بنی الجند برخاست و خطیب را كشت، از آن روز لعن بر علی (علیه السلام) در آنجا قطع شد.


التدوین فی اخبار قزوین، تالیف رافعی، جلد ۱، صفحه ۵۵، چاپ دار الکتب العلمیة




وصف امیر المومنین علیه السلام در کلام ضرار بن ضمرة (به روایت اهل سنت عمری)


مسعودی از مورخین و علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:


ودخل ضرار بن ضمرة - وكان من خواصِّ علي - على معاوية وافداً، فقال له: صف لي علياً، قال: أعْفِيِنِي يا أمير المؤمنين، قال معاوية: لا بد من ذلك، فقال: أما إذا كان لا بد من ذلك فإنه كان واللّه بعيد المدى، شديد القوى، يقول فَصْلا، ويحكم عدلاً، يتفجرً العلم من جوانبه، وتنطق الحكمة من نواحيه، يعجبه من الطعام ما خشن، ومن اللباس ما قصر. وكان والله يجيبنا إذا دعوناه، ويعطينا إذا سألناه، وكنا واللّه - على تقريبه لنا وقربه منا - لا نكلمه هيبة له، ولا نبتدئه لعظمه في نفوسنا، يَبْسِم عن ثغر كاللؤلؤ المنظوم، يعظم أهل الدين، ويرحم المساكين، ويطعم في المَسْغَبة يتيماً ذا مقربة أو مسكيناً ذا متربة، يكسو العُرَيَان، وينصر اللهفَان، ويستوحش من الدنيا وزهرتها، ويأنس بالليل وظلمته، وكأني به وقد أرْخَى الليل سُدُولَه، وغارت نجومه، وهو في محرابه قابض على لحيته يتململ تململ السليم، ويبكي بكاء الحزين، ويقول: يا دنيا غُري غيري، إلى تعرضت أم إليَّ تشوفت؟ هيهات هيهات!! لا حان حينك، قد أبنتك ثلاثاً لارَجْعة لي فيك، عمرك قصير، وعيشك حقير، وخطرك يسير، آه من قلَّة ااد وبعد السفر ووَحْشَة الطريق.


ضرار بن ضمرة که از یاران علی (علیه السلام) بود به نزد معاویه رفت. معاویه به او گفت: علی را برای من وصف کن. ضرار گفت: ای امیر مومنان (؟؟!!) مرا از این کار معاف دار. معاویه گفت: خیر حتما باید بگویی. ضرار گفت: اگر وصف او را می‌خواهی، به خدا دوراندیش و نیرومند بود، گفتارش مایه فضل بود و حکمش مایه عدل علم از اطراف او می بارید و حکمت از رفتارش نمودار بود غذای سخت دوست داشت و لباس کوتاه وقتی او را دعوت می‌کردیم می‌پذیرفت. وقتی از او تقاضا می‌کردیم عطیه و بخشش می‌داد به خدا با آنکه ما را تقرب می‌داد و نزدیک ما بود از هیبتش با او سخن نمی‌گفتیم و از عظمتی که در دل‌های ما داشت با وی آغاز سخن نمی‌کردیم وقتی لبخند می‌زد، دندان‌هایش چون مروارید مرتب نمودار می‌شد. مردم دیندار را بزرگ می‌داشت و با مساكين مهربان بود و به هنگام سختی یتیمان خویشاوند و مسکینان بی‌چیز را اطعام می‌کرد و را می پوشانید و مظلوم را یاری می‌کرد. از دنیا و نعیم آن بیمناک بود. با شب و تاریکی آن انس داشت گویی او را می‌بینم هنگامی که شب پرده افکنده و ستارگان فرو رفته بود در محراب ایستاده ریش خود را گرفته بود چون مردم بیمار زمزمه می‌کرد و چون مردم غمین می‌گریست و می‌گفت: ای دنیا دیگری جز مرا فریب بده! متعرض من می‌شوی و به من جلوه می‌فروشی، هرگز! هرگز! خدا نکند که من تو را سه طلاقه کرده‌ام و حق رجوع ندارم. عمر تو کوتاه و عیش تو حقیر و قدر تو ناچیز است؛ آه از توشه کم و دوری سفر و وحشت راه.


مروج الذهب، تالیف مسعودی، جلد ۲، صفحه ۳۲۷-۳۲۸، چاپ مکتبة العصریة




اذعان سیوطی به تواتر احادیث خروج مهدی علیه السلام


جلال الدین سیوطی از علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:


و تواتر الاحاديث عن النبي فی خروج و ظهور المهدي الفاطمي المنتظر.


و احادیث از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مورد خروج مهدی (علیه السلام) از نسل حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که انتظارش کشیده می‌شود به درجه تواتر رسیده است.


العرف الوردی باخبار المهدی، تالیف سیوطی، صفحه ۳، چاپ دار الکتب العلمیة



جایگاه سیوطی در بین اهل سنت عمری:


٤٦١- عبد الرحمن بن أبي بكر الأسيوطي: عبد الرحمن بن أبي بكر بن محمد بن أبي سابق الدين بكر بن عثمان بن محمد بن خضر بن أيوب بن محمد ابن الشيخ همام الدين، الشيخ العلامة، الإمام، المحقق، المدقق، المسند، الحافظ شيخ الإسلام جلال الدين أبو الفضل ابن العلامة كمال الدين الأسيوطي، الخضيري، الشافعي صاحب المؤلفات الجامعة، والمصنفات النافعة.


الکواکب السائرة باعیان المئة العاشرة، تالیف نجم الدین الغزی، جلد ۱، صفحه ۲۲۷، چاپ دار الکتب العلمیة



اعتراف عمر: به خدا قسم اگر شمشیر علی بن ابی طالب نبود، پرچم اسلام برافراشته نمی‌شد.


ابن ابی الحدید از علمای اهل سنت عمری می‌نویسد:


روى أبو بكر الأنباري في أماليه أن عليا ع جلس إلى عمر في المسجد و عنده ناس فلما قام عرض واحد بذكره و نسبه إلى التيه و العجب فقال عمر حق لمثله أن يتيه و الله لو لا سيفه لما قام عمود الإسلام و هو بعد أقضى الأمة و ذو سابقتها و ذو شرفها فقال له ذلك القائل فما منعكم يا أمير المؤمنين عنه قال كرهناه على حداثة السن و حبه بني عبد المطلب .


ابو بکر انباری در امالی خود نقل کرده است که علی (علیه السلام) در مسجد نشسته بود و عده‌ای از مردم به همراه عمر هم آن جا بودند. یک نفر بلند شد و به امیر المومنین (علیه السلام) اهانت کرد. عمر گفت: این کلام ثابت می‌کند که گوینده آن یک انسان سرگردان و عاجز است. به خدا قسم اگر شمشیر علی بن ابی طالب نبود، پرچم اسلام برافراشته نمی‌شد و با شرف‌ترین و با سابقه‌ترین امت است. آن فرد زمانی که دید عمر از امیر المومنین (علیه السلام) تعریف و تمجید می‌کند، گفت: اگر این طور بود، چرا نگذاشتید که علی بن ابی طالب (علیهما السلام) به خلافت برسد؟ عمر گفت: به خاطر این که علی بن ابی طالب جوان بود و سن کمی داشت و فرزندان عبد المطلب را دوست داشت.

 

شرح نهج البلاغة، تالیف ابن ابی الحدید، جلد ۱۲، صفحه ۸۲، چاپ دار الکتب العلمیة



از این بیان عمر بن خطاب ثابت می‌شود که او نیز به برتری امیر المومنین علیه السلام اقرار داشته اما خباثت ذاتی‌اش باعث شده تا حق آن حضرت را غصب کند. نکته جالب اینجاست که پاسخ شبهه مظحک عمر را ابی قحافه پدر ابی بکر به پسرش داده است چنانچه شیخ طبرسی رضوان الله علیه روایت کرده است:


أبا قحافة كان بالطائف لما قبض رسول الله صلى الله عليه وآله وبويع لأبي بكر، فكتب ابنه إليه كتابا عنوانه " من خليفة رسول الله إلى أبي قحافة. أما بعد فإن الناس قد تراضوا بي، فإني اليوم خليفة الله، فلو قدمت علينا كان أقر لعينك " قال: فلما قرأ أبو قحافة الكتاب قال للرسول: ما منعكم من علي؟ قال: هو حدث السن وقد أكثر القتل في قريش وغيرها وأبو بكر أسن منه. قال أبو قحافة: إن كان الأمر في ذلك بالسن فأنا أحق من أبي بكر، لقد ظلموا عليا حقه وقد بايع له النبي صلى الله عليه وآله وأمرنا ببيعته. ثم كتب إليه " من أبي قحافة إلى ابنه أبي بكر. أما بعد فقد أتاني كتابك فوجدته كتاب أحمق ينقض بعضه بعضا، مرة تقول خليفة رسول الله صلى الله عليه وآله ومرة تقول خليفة الله ومرة تقول تراضى بي الناس، وهو أمر ملتبس فلا تدخلن في أمر يصعب عليك الخروج منه غدا ويكون عقباك منه إلى النار والندامة وملامة النفس اللوامة لدى الحساب بيوم القيامة، فإن للأمور مداخل ومخارج وأنت تعرف من هو أولى بها منك، فراقب الله كأنك تراه ولا تدعن صاحبها، فإن تركها اليوم أخف عليك وأسلم لك.


ابی قحافه (پدر ابی بکر) در زمان شهادت رسول خدا صلوات الله علیه و آله در طائف بود. بعد از بیعت با ابی بکر، او نامه‌ای به پدرش نوشت به این شرح: از طرف خلیفه رسول خدا به ابی قحافه، اما بعد، همانا مردم به من راضی شدند و امروز من خلیفه خدا هستم، پس اگر پیش ما بیایی نور چشم مایی.

ابی قحافه بعد از خواند نامه به پیک ابی بکر گفت: برای چه علی را از حقش منع کردید؟ پیک ابوبکر گفت: او جوان است و بسیاری از قریش را کشته و ابی بکر از او مسن‌تر است. ابی قحافه به پیک ابی بکر گفت: اگر مسن بودن برای خلافت ملاک باشد که من نسبت به ابی بکر برای خلافت بیشتر بر حق هستم. حقیقتا بر علی و حقش ظلم کردید، در حالی که رسول خدا خودش با او بیعت کرد و مردم را نیز امر به بیعت با علی کرد!

سپس نامه‌ای به فرزندش نوشت به این شرح: از طرف ابی قحافه به پسرش ابی بکر. اما بعد؛ نامه تو به دست من رسید و من آن را نامه یک احمق یافتم که بعضی از آن بعضی دیگر را نقض می‌کند! یک بار در نامه گفتی خلیفه رسول خدا و یک بار گفتی خلیفه خدا و یک بار گفتی مردم به من راضی شدند (و من انتخاب شده مردم هستم؛ کنایه از این که تو خلیفه خدا و رسول نیستی بلکه خلیفه مردم هستی!)  و مشخص است که امر بر تو مشتبه گشته؛ پس در امری داخل نشو که خارج شدن از آن برایت بسیار سخت است و عاقبتت را به سوی آتش (جهنم)‌ و ندامت می‌کشاند و در روز قیامت ملامت خواهی شد محل‌های وارد شدن و خارج شدن از امور دنیا بسیار است و تو خود می‌دانی که در این کار از تو سزاوارتر کیست! پس از خدا بپرهیز و این کار را به صاحبش واگذار و اگر اینکار را امروز ترک کنی برایت مجازات سبک‌تری به دنبال دارد. والسلام علیکم.


الاحتجاج، تالیف شیخ طبرسی، جلد ۱، صفحه ۲۲۶-۲۲۷، چاپ دار الاسوة





شادی بی‌حد و سجده شکر معاویه پلید پس از شنیدن خبر شهادت امام حسن علیه السلام


احمد بن علی قلقشندی از علما و نسب‌شناسان اهل سنت عمری می‌نویسد:


إِن مُعَاوِيَة لما بلغه مَوته سجد شكرا .


معاویه هنگامی که خبر وفات (شهادت) او (امام حسن علیه السلام) به او رسید، سجده شکر به جا آورد .


مآثر الانافة فی معالم الخلافة، تالیف قلقشندی، جلد ۱، صفحه ۱۰۶، چاپ عالم الکتب



احمد زکی صفوت از دیگر علمای اهل سنت عمری نیز می‌نویسد:


لما بلغ معاوية نعي الحسن بن علي رضي اللّه عنه أظهر الفرح والسرور، حتى سجد وسجد من كان معه، فبلغ ذلك عبد اللّه بن عباس، وكان بالشام يومئذ، فدخل على معاوية، فلما جلس قال معاوية: يابن عباس هلك الحسن بن علي، ولم يهر ح؛ فقال ابن عباس:

"نعم هلك إنا للّه وإنا إليه راجعون، ترجيعا مكررا، وقد بلغني الذي أظهرت من الفرح والسرور لوفاته، أما واللّه ما سدّ جسده حفرتك، ولا زاد نقصان أجله في عمرك، ولقد مات وهو خير منك، ولئن أصبنا به لقد أصبنا بمن كان خيرا منه، جدّه رسول الله صلى اللّه عليه وسلّم، فجبر اللّه مصيبته، وخلف علينا من بعده أحسن الخلافة.


زمانى که خبر وفات (شهادت) حسن بن على (علیهما السلام) به معاویه رسید، آشکار به شادى و پایکوبى پرداخت؛ تا جایى که به سجده افتاد و کسانى که با او بودند نیز سجده کردند. این خبر به عبد الله بن عباس رسید که در آن زمان در شام بود، پس بر معاویه وارد شد، زمانى که نشست معاویه به او گفت: اى پسر عباس، حسن بن على به هلاکت رسید (نعوذ بالله از لفظ این ملعون)؛ چرا غمگین نیستی؟ ابن عباس گفت: بلى از دنیا رفت، همه ما از خداییم و به سوى او بازخواهیم گشت ـ مرتب این جمله را تکرار مى‌کرد ـ شنیده‌ام که به خاطر وفات او آشکارا به شادى و پایکوبى پرداخته‌اى، سوگند به خدا که بدن او قبر تو را پر نخواهد کرد، کم بودن عمر او بر عمر تو نخواهد افزود، او در حالى از دنیا رفت که از تو بهتر بود، اگر ما به او ملحق شویم، به شخصى بهتر از او و جدش رسول خدا ملحق شده‌ایم، پس خداوند مصیبت او را جبران خواهد کرد و پس از او خوب جانشینانى خواهد فرستاد.


جمهرة خطب العرب، تالیف احمد زکی صفوت، جلد ۲، صفحه ۹۱، چاپ شرکة مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی



و ابن عبد ربه اندلسی نیز می‌نویسد:


ولما بلغ معاوية موت الحسن بن عليّ خرّ ساجدا لله، ثم أرسل إلى ابن عباس وكان معه في الشام، فعزاه وهو مستبشر، وقال له. ابن كم سنة مات أبو محمد؟ فقال له: سنه كان يسمع في قريش، فالعجب من أن يجهله مثلك. قال: بلغني أنه ترك أطفالا صغارا. قال: كل ما كان صغيرا يكبر، وإن طفلنا لكهل، وإنّ صغيرنا لكبير! ثم قال: ما لي أراك يا معاوية مستبشرا بموت الحسن بن علي؟ فو الله لا ينسأ في أجلك، ولا يسدّ حفرتك؛ وما أقلّ بقاءنا بعده!


هنگامى که خبر شهادت حسن بن على (علیهما السلام) به معاویه رسید، سجده شکر به جاى آورد، سپس کسى را به دنبال ابن عباس فرستاد که در همان زمان در شام حضور داشت. سپس به او تسلیت گفت در حالى که شادمان بود. به ابن عباس گفت: ابو محمد در چند سالگى از دنیا رفت؟ ابن عباس گفت: سن او را تمامى قریش مى‌دانند، عجیب است که فردى همانند تو از آن آگاهى ندارد. سپس معاویه گفت: شنیده‌ام که فرزندان کوچکى بر جاى نهاده است؟! ابن عباس گفت: هر کوچکى، بزرگ خواهد شد، کودکان ما پیر و خردسالان ما نیز بزرگ خواهند شد. سپس عبد الله بن عباس گفت: اى معاویه! چرا تو به خاطر شهادت حسن بن على (علیهما السلام) خوشحال شده‌اى؟به خدا قسم مردن او اجل شما را به تاخیر نخواهد انداخت و بدن او قبر تو را پر نخواهد کرد. چقدر کم است ماندن من و تو بعد از او.


العقد الفرید، تالیف ابن عبد ربه اندلسی، جلد ۵، صفحه ۱۱۰، چاپ دار الکتب العلمیة






افتخاری جاویدان برای شیعیان غیور سیستان


یاقوت حموی از جغرافی‌دانان بزرگ پس از ذکر خصلت‌های مردم سیستان می‌نویسد:


قال الرهني: وأجلّ من هذا كلّه أنّه لعن علي بن أبي طالب، رضي الله عنه، على منابر الشرق والغرب ولم يلعن على منبرها إلّا مرّة، وامتنعوا على بني أميّة حتى زادوا في عهدهم أن لا يلعن على منبرهم أحد ولا يصطادوا في بلدهم قنفذا ولا سلحفاة. وأي شرف أعظم من امتناعهم من لعن أخي رسول الله، صلّى الله عليه وسلّم، على منبرهم وهو يلعن على منابر الحرمين مكة والمدينة.


رهنی گفته است: و از همه‌ی این خصلت‌های ذکر شده، آنچه بالاتر است این است که علی بن ابی طالب (علیهما السلام) بر منابر شرق و غرب عالم لعن می‌شد اما ایشان بر منبر سیستان حتی یک بار هم لعن نشده است؛ و در مقابل بنی امیه مقاومت کردند تا جایی که در عهدنامه‌ی خودشان با بنی امیه متذکر شدند که هیچ کسی را روی منبرشان لعن نکنند و در این منطقه هیچ خارپشت و لاکپشتی را هم صید نکنند. و چه شرافتی بزرگ‌تر و بالاتر است برای آنان از اینکه امتناع کردند از لعن برادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر روی منابرشان در حالی که امیر المومنین (علیه السلام) در منابر مکه و مدینه لعن می‌شد.


معجم البلدان، تالیف یاقوت حموی، جلد ۳، صفحه ۱۹۱، چاپ دار صادر



آری این گونه است که مردم سیستان عهدی جاویدان با امیر مومنان علیه السلام بسته‌اند که تاریخ شهادت داده است که آن دورانی که امیر المومنین علیه السلام مظلومانه و ناجوانمردانه در تمام جهان اسلام به دستور معاویه لعین و جانشینان پلیدش لعن می‌شد، این غیور مردان ولایی سیستان بودند که پشت سر آن حضرت ایستادگی کردند و از هیچ کسی نترسیدند.


مرحبا بر غیرتتان


سرزمین سیستان با بلوچستان اشتباه گرفته نشود.


بر معاویه و بنی امیه لعنت



فتوا به طهارت خوک و سگ پس‌مانده آب و غذای آن‌ها توسط مالک بن انس


ابن قدامه مقدسی از علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:


وَقَالَ مَالِكٌ، وَالْأَوْزَاعِيُّ، وَدَاوُد: سُؤْرُهُمَا طَاهِرٌ، يُتَوَضَّأُ بِهِ وَيُشْرَبُ، وَإِنْ وَلَغَافِي طَعَامٍ لَمْ يَحْرُمْ أَكْلُهُ.


مالک بن انس (رئیس فرقه مالکی)، اوزاعی (از محدثین و فقهای بزرگ اهل سنت عمری) و داود (رییس فرقه ظاهری) فتوا به طهارت سگ و خوک داده‌اند و آب پس‌مانده آن‌ها را پاک می‌دانند که می‌توان آن را نوشید و با آن وضو گرفت و اگر از غذایی خورده باشند می‌توان آن را خورد و این تماس با آب دهانشان مشکلی ندارد.


المغنی، تالیف ابن قدامه، جلد ۱، صفحه ۱۳۹، چاپ دار عالم الکتب



البته چنین فتوایی از مالک بن انس عجیب نیست، چون او خوردن گوشت سگ، سوسک، کرم، مار، عقرب و . را حلال می‌داند !!!


ماوردی بصری از علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:


والثانی : الرد على مخالفة فیه ، وهو مالک ، فإنه قال کل الحیوان حلال إلا ما ورد نص بتحریمه ، فأباح ات الأرض من الجعلان والدیدان وهوامها من الحیات والعقارب وسباع الدواب ، وبغاث الطیر وجوارحها ، وحلل لحوم الکلاب ، وحرم لحوم الخیل .


مالک گفته است: خوردن هر حیوانی جایز است، مگر این که دلیلی برای حرمتش باشد؛ پس خوردن ات روی زمین، مثل سوسک‌ها، کرم‌ها، و اتی که در زیر زمین لانه دارند، مثل مارها و عقرب‌ها و حیوانات درنده، پرنده‌های شکاری جایز است. همچنین مالک، خوردن گوشت سگ را حلال دانسته و خوردن گوشت اسب را حرام اعلام کرده است.


الحاوی الکبیر، تالیف ماوردی بصری، جلد ۱۵، صفحه ۱۳۵، چاپ دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان



وقتی اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را رها کنند و پیرو راهن دین و امامان گمراهی شوند معلوم است باید هم به چنین گمراهی مضحکی برسند و شکم‌هایشان را با چنین گوشت‌های حرام و پلید پر کنند و فتاوای کشکی بدهند !!!


این وسط فقط چینی‌ها بدنام شدند غافل از این که عده‌ای به ظاهر مسلمان فتوا به خوردن سوسک و سگ و . می‌دهند !!!




فضیلت زیارت امام رضا علیه السلام (به روایت اهل سنت عمری)


جوینی از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:


٤٦٧- أنبأني الشيخ كمال الدين عليّ بن محمد بن محمد بن محمد بن وضّاح الشهرباني، أنبأنا مؤرخ بغداد الإمام محبّ الدين محمد بن محمود بن الحسين بن النجار إجازة، قال: أنبأنا الإمام أبو الفتوح ناصر بن أبي المكارم المطرّزي إجازة، أنبأنا الإمام أخطب خوارزم أبو المؤيّد الموفّق بن أحمد المكي، ثم الخوارزمي، قال: أخبرني الشيخ ااهد الحافظ أبو الحسن عليّ بن أحمد العاصمي الخوارزمي، أنبأنا الإمام شيخ القضاة إسماعيل بن أحمد الواعظ رحمه اللّه، قال: أنبأنا الإمام أبو بكر أحمد بن الحسين البيهقي، قال: أنبأنا الحاكم أبو عبد اللّه محمد بن عبد اللّه البيّع الحافظ رحمه اللّه، قال: أخبرني عليّ بن محمد بن موسى الواعظ، قال: حدثنا أبو جعفر محمد بن عليّ بن الحسين الرازي [عن أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني] قال: حدثنا عليّ بن إبراهيم بن هاشم، قال: حدثنا محمد بن عيسى بن عبيد، قال: حدثنا محمد بن سليمان المصري عن أبيه عن إبراهيم بن أبي حجر الأسلمي، [عن قبيصة] عن جابر بن يزيد [الجعفي] قال: سمعت وارث علم الأنبياء أبا جعفر محمد بن عليّ بن الحسين بن عليّ بن أبي طالب يقول: حدثني سيد العابدين عليّ بن الحسين، عن سيد الشهداء الحسين بن عليّ، عن سيد الأوصياء عليّ بن أبي طالب عليه السلام، قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وسلم: ستدفن بضعة مني بأرض خراسان، ما زارها مكروب إلاّ نفّس اللّه كربته، و لا مذنب إلاّ غفر اللّه ذنوبه.


رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «به زودی قطعه‌ای از وجود من در زمین خراسان دفن خواهد شد؛ هیچ غمگینی او را زیارت نمی‌کند، مگر آن‌ که خداوند غمش را از بین می‌برد و هیچ گناهکاری به زیارتش نمی‌رود، جز این که خدای تعالی گناهانش را می‌آمرزد.»


فرائد السمطین، تالیف جوینی، جلد ۲، صفحه ۱۹۰، چاپ دار الحبیب



همچنین حاکم نیشابوری از بزرگان اهل سنت عمری، در کتاب «تاریخ نیشابور» از قول امام رضا سلام الله علیه چنین می‌نویسد:


من زارني على بعد داري أتيته يوم القيامة في ثلاثة مواطن حتى أخلصه من أهوالها : إذا تطايرت الكتب يمينا وشمالا ، وعند الصراط ، وعند الميزان .


هر كس مرا با وجود دورى خانه‏‌ام زيارت كند، روز قيامت در سه جا نزد او مى‌آيم تا اينكه او را از وحشت نجات دهم: هنگامى كه نامه اعمال از دست راست و چپ پراكنده شود؛ و نزد پل صراط؛ و نزد ميزان ترازو براى سنجش اعمال.


تاریخ نیشابور، تالیف حاکم نیشابوری، صفحه ۹۱، چاپ انتشارات آگاه



السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیهما السلام




هنوز پیامبر صلی الله علیه و آله دفن نشده بود که اهل سقیفه هلهله می‌کردند


زبیر بن بکار از علما و مورخین نامی اهل سنت عمری می‌نویسد:


فلما بويع أبو بكر أقبلت الجماعة التي بايعته تزفه زفا إلى مسجد رسول الله.


هنگامی که بیعت با ابی بکر انجام شد، ابی بکر را با هلهله و شادی به مسجد رسول الله (صلی الله علیه و آله) آوردند.


الاخبار الموفقیات، تالیف زبیر بن بکار، صفحه ۴۶۳، چاپ عالم الکتب



ابو بکر و عمر هنگام دفن رسول خدا صلی الله علیه و آله هم حضور نداشتند !!!


ابن ابی شیبة از علمای بزرگ عمریه می‌نویسد:


حدثنا ابن نمير عن هشام بن عروة عن أبيه أن أبا بكر وعمر لم يشهدا دفن النبي صلى الله عليه وسلم ؛ كانا في الأنصار فدفن قبل أن يرجعا .


ابو بکر و عمر در بین انصار (برای گرفتن بیعت) بودند و قبل از اینکه بر گردند، آن حضرت دفن شده بود.


المصنف، تالیف ابن ابی شیبة، جلد ۷، صفحه ۴۳۲، چاپ دار التاج



بدن بی‌جان رسول خدا سه روز بدون تشییع بر زمین قرار گرفت !!!


شیخ الفقها ابو الصلاح حلبی رضوان الله علیه روایت کرده است:


وفي رواية أخرى : أي بنيّ لا تكفّره ، فو الله ما صلّيا على رسول الله صلي الله عليه وآله، ولقد مكث ثلاثا ما دفنوه ، إنّه شغلهم ما كانا يبرمان.


حضرت عبد الله فرزند امام حسن علیهما السلام فرمود: به خدا قسم ابو بکر و عمر بر پیامبر نماز نخواندند و سه روز بدن مبارک آن حضرت دفن نشد ولی با این همه آن‌ها مشغول کار خود (غصب خلافت) بودند .


تقریب المعارف، تالیف ابو الصلاح حلبی، صفحه ۲۵۱



قضاوت با شما





شخصیت امام حسن عسکری علیه السلام در کلام خنجی اصفهانی از دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام


خنجی اصفهانی از علمای اهل سنت عمری و از دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام در مورد امام حسن عسکری علیه السلام می‌نویسد:


آن حضرت مقتدای مرضی الخصال و برگزیده صاحب وفا است. و این اشارتست بدانکه آن حضرت امام و مقتدای عالم بود و خصال و شبم آن حضرت تمامی بر وجهی بود که نزد خدای تعالی بر بندگان مرضی و مقبول بود. و آن حضرت برگزیده خدای تعالی بود و وفا به عهد عبادت حق تعالی می‌فرمود.


وسیلة الخادم الی المخدوم، تالیف خنجی اصفهانی، صفحه ۲۶۵، چاپ انتشارات انصاریان




کرامت امام حسن عسکری علیه السلام به روایت ابن حجر مکی از دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام


ابن حجر مکی از علمای بزرگ اهل سنت عمری و از دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام در کتابی که بر ضد شیعه نوشته است روایت کرده است: 


ولما حبس قحط الناس بسر من رأى قحطا شديدا فأمر الخليفة المعتمد ابن المتوكل بالخروج للاستسقاء ثلاثة أيام فلم يسقوا فخرج النصارى ومعهم راهب كلما مد يده إلى السماء هطلت ثم في اليوم الثاني كذلك فشك بعض الجهلة وارتد بعضهم فشق ذلك على الخليفة فأمر بإحضار الحسن الخالص وقال له أدرك أمة جدك رسول الله صلى الله عليه وسلم قبل أن يهلكوا فقال الحسن يخرجون غدا وأنا أزيل الشك إن شاء الله وكلم الخليفة في إطلاق أصحابه من السجن فأطلقهم فلما خرج الناس للاستسقاء ورفع الراهب يده مع النصارى غيمت السماء فأمر الحسن بالقبض على يده فإذا فيها عظم آدمي فأخذه من يده وقال استسق فرفع يده فزال الغيم وطلعت الشمس فعجب الناس من ذلك فقال الخليفة للحسن ما هذا يا أبا محمد فقال هذا عظم نبي ظفر به هذا الراهب من بعض القبور وما كشف من عظم نبي تحت السماء إلا هطلت بالمطر فامتحنوا ذلك العظم فكان كما قال وزالت الشبهة عن الناس ورجع الحسن إلى داره.


در زمان حکومت معتمد عباسى (لعنه الله) در زمانی که او [امام] حسن عسکری (علیه السلام) را حبس کرده بود، به جهت نیامدن باران، خشکسالی شد و همه جا را قحطى فرا گرفت، از این رو خلیفه عباسی دستور داد مردم سه روز برای طلب باران بیرون بیایند [تا رحمت الهى نازل گردد، مردم سه روز از خداوند باران درخواست کردند] اما بارانی نیامد. پس از مسلمانان، مسیحیان به همراه یکی از راهبان خود [برای طلب باران] بیرون آمدند، همین که راهب دستش را به سوی آسمان دراز می‌کرد، باران دانه درشت می‌بارید؛  روز دوم نیز به همین منوال گذشت؛ در نتیجه این کار راهب، بعضی از مسلمان‌هاى [ظاهر بین و] جاهل [نسبت به حقانیت دین اسلام] به شک افتادند و بعضی از دین برگشتند، این مساله برای معتمد گران تمام شد از این رو فورا دستور داد تا [امام] حسن عسکری (علیه السلام) را احضار نمایند، هنگامی که حضرت نزد معتمد آمد، معتمد گفت: امت جدت را قبل از اینکه هلاک شوند، دریاب. [امام] حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: فردا مسیحیان براى آمدن باران بیرون می‌آیند، و به حول و قوه الهی، شک و تردید را از دل مردم بیرون خواهم کرد و با معمتمد پیرامون آزاد نمودن اصحابش [شیعیان در بند] صحبت کرد، معتمد نیز آنان را آزاد کرد. بار دیگر مسیحیان برای طلب باران بیرون آمدند، راهب به همراه مسیحیان دستش را به سمت آسمان بلند کرد، آسمان ابری شد؛ در این هنگام [امام] حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: آنچه که در دست راهب است از او بگیرید، ناگهان همه دیدند در دست او قطعه استخوان انسانی است، امام آن را از دست او گرفتند و به راهب دستور دادند اکنون طلب باران کن؛ راهب دستش را بالا برد، ابرها کنار رفت و خورشید تابید. مردم از این ماجرا تعجب کردند، معتمد از [امام] حسن عسکری (علیه السلام) پرسید: ای ابا محمد! ماجرای این استخوان چیست؟ [امام] حسن عسکرى علیه السلام فرمود: این استخوان یکی از پیغمبران الهی است که این راهب از بعضی از قبرها به دست آورده بود، و هر وقت استخوان پیامبری را در زیر آسمان آشکار کنند حتما باران می‌بارد. آن قطعه استخوان را آزمایش کردند، دیدند همان گونه است که امام فرموده است و شک و تردید از مردم برداشته شد و حضرت به منزل خود بازگشتند.


الصواعق المحرقة، تالیف ابن حجر مکی، جلد ۲، صفحه ۶۰۰-۶۰۱، چاپ موسسه الرسالة



از این روایت جدا از فضیلت امام حسن عسکری علیه السلام، مشروعیت و جواز توسل به پیامبران و اوصیاء ثابت می‌شود.



ابن عربی ناصبی می‌گوید که خدا با صدای ابی بکر صلوات می‌فرستد!!!


ابن عربی اندلسی از بزرگان و بت‌های صوفیه و عرفان کذایی است که جایگاه بزرگی نزد آنان دارد و به شدت تحت تأثیر او هستند. عده‌ای از علمای صوفی مسلک ادعای تشیع ابن عربی کرده‌اند در حالی که اگر کمی بر کتب ابن عربی نظر کنیم متوجه می‌شویم که او نه تنها شیعه نبوده، بلکه از نواصب و مبغضین اهل بیت علیهم السلام و ارادتمندان متعصب دشمنان اهل بیت بوده؛ چنانچه در رسائل خود می‌نویسد:


فسبق النبي صل الله عليه [وآله] وسلم الصديق، ولذلك قيل له هناك، قف إن ربك يصلي بصوت عتيق. فاستأنس وحن، من جهة إحساس البدن.


پس رسول الله (صلی الله عليه و آله) بر صدیق (ابو بکر) سبقت جست و برای همین آنجا به او (رسول الله صلی الله عليه و آله)گفته شد: خدایت با صدای عتیق (ابو بکر) صلوات می‌فرستد و اینطور بود که رسول الله از لحاظ حس بدن، انس گرفت.


مجموعة رسائل ابن عربی، جلد ۱، صفحه ۱۵۱، چاپ دار المحجة البیضاء



این درحالیست که نه تنها تواتر احادیث بر این است که خدای متعال با صدای امیر المومنین علیه السلام تکلم می‌کرده و همچنین اینکه صدیق اکبر لقب اختصاصی امیر المومنین علیه السلام بوده و هست، بلکه هیچ حدیثی حتی از منابع خود اهل سنت عمری هم نیست که صلوات با صدای ابو بکر را نقل کرده باشد، و این ناصبی پست و ملعون چنان دلباخته دشمنان اهل بیت علیهم السلام بوده که در این راه از هیچ دروغ و جعلی فروگذاری نکرده است.



اعتراف دشمن شیعه به ولایت تکوینی امیر المومنین علیه السلام و خاندان پاک آن حضرت


عبد العزیز غلام دهلوی قبح الله وجهه از علمای بزرگ اهل سنت عمری و دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام در کتابی که بر ضد شیعه نوشته است می‌نویسد:


حضرت امیر و ذریة طاهره او را تمام امت بر مثال پیران و مرشدان می‌پرستند و امور تکوینیه را به ایشان وابسته می‌دانند و فاتحه و درود و صدقات و نذر به نام ایشان رایج و معمول گردیده چنانچه جمیع اولیاء الله همین معامله است و نام شیخین (ابی بکر و عمر) را درین مقدمات کسی بر زبان نیارد و در فاتحه و درود و نذر و عرس و مجلس کسی شریک نمی‌کند و امور تکوینیه را وابسته به ایشان نمی‌دانند.


تحفه اثنا عشریه، تالیف عبد العزیز دهلوی، صفحه ۳۳۹-۳۴۰، چاپ مطبع منشی نولکشور لکهنو




لواط ولید بن عبد الملک خلیفه غاصب اموی با برادرش!!!


به گزارش ابن کثیر دمشقی از علما و مورخین بزرگ اهل سنت عمری، وقتی سلیمان برادر ولید بن عبد الملک اموی جنازه او را دید گفت:


أشهد أنک کنت شروبا للخمر ماجنا فاسقا ولقد أرادنی على نفسی هذا الفاسق وأنا أخوه، لم یأنف من ذلک.


شهادت می‌دهم که تو بسیار شراب می‌خوردی و در پلیدی غوطه‌ور بودی؛ و این بدکار می‌خواست که با من عمل ناپسند انجام دهد با اینکه من برادر او هستم و از این کار هیچ بدش نمی‌آمد.


البدایة و النهایة، تالیف ابن کثیر دمشقی، جلد ۱۰، صفحه ۱۱، چاپ منشورات مکتبة المعارف بیروت



چنین حرامیان حق اهل بیت علیهم السلام را غصب کردند.


پی نوشت:


قال الصّادق علیه السلام: إنّ حقّاً ابتزّه منّا معادن الأُبَن.


امام صادق علیه السلام فرمودند: برای ما حقی است که غصب شد توسط کسانی که معادن ابنه (لواط) بودند!!!


زهر الربیع، تالیف مرحوم سید نعمت الله جزایری، صفحه ۲۲۵، چاپ موسسه العالمیة للتجلید



امام حسن عسکری علیه السلام در قنوت خود می‌فرمودند:


ابتز أمورنا معادن الأبن.


امر (خلافت) ما را کسانی به سرقت بردند که معادن ابنه (لواط) بودند.


مصباح المتهجد، تالیف مرحوم شیخ طوسی، صفحه ۱۵۷، چاپ موسسه فقه الشیعة






اعتراف ابو بکر آجری به مناقب بی‌شمار امیر المومنین علیه السلام


ابو بکر محمد بن حسین آجری از علمای بزرگ اهل سنت عمری پس از نقل روایت «الحق مع ذا» در شان امیر المومنین علیه السلام می‌نویسد:


و مناقب علی رضی الله عنه و فضائله أکثر من أن تحصى، و لقد أکرمه الله عزوجل بقتال الخوارج، و جعل سیفه فیهم و قتاله لهم سیف حق إلى أن تقوم الساعة.


مناقب و فضائل علی (علیه السلام) فراتر از آن است که به شمار بیاید، حقیقتا خداوند او را با کشتن خوارج گرامی داشت، و شمشیرش را در میان آن‌ها و کشتن آن‌ها، تا روز قیامت شمشیر حق قرار داد.


الشریعة، تالیف ابو بکر آجری، جلد ۴، صفحه ۱۷۵۹، چاپ دار الوطن



البته باید به جای آجری گفت که شمشیر امیر المومنین علیه السلام نه فقط در مقابل خوارج، بلکه در برابر عایشه و معاویه و اصحاب جمل و صفین نیز به حق بوده که این مفتی اهل سنت عمری بنا به دلایلی (!!!) دوست نداشته است ذکر کند.



جعل حدیث برای ابی بکر توسط عبد الرزاق کاشانی صوفی


عبد الرزاق کاشانی از بزرگان دجال‌صفت صوفیه می‌نویسد:


قال عليه السلام: «أنا وأبو بكر كفرسي رهان، فلو سبقني لآمنت به، ولكن سبقته فآمن بي».


او (رسول خدا صلی الله علیه و آله) گفت: من و ابی بکر مانند دو اسبیم که بکر و دوانند، اگر او پیشی می‌گرفت من به او ایمان می‌آوردم، ولیکن من پیشی گرفتم؛ پس او به من ایمان آورد!!!


معجم اصطلاحات الصوفیة، تالیف عبد الرزاق کاشانی، صفحه ۱۵۷، چاپ دار المنار



این در حالیست که این حدیث جعلی در هیچ یک از منابع اهل سنت عمری و حتی خوارج وجود ندارد و از جعلیات ذهن شیطانی این صوفی دجال است.



امام مهدی عجل الله فرجه خلیفه عدل‌گستر خداوند (به روایت اهل سنت عمری)


محمد ادریس کاندهلوی از علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:


در حدیث است که امام مهدی پس از خلیفه شدن سراسر روی زمین را که پر از ظلم و ستم خواهد بود به جامعه‌ای که مملو از عدل و داد باشد تبدیل می‌کند.


ظهور مهدی، تالیف محمد ادریس کاندهلوی، ترجمه ابراهیم ارباب، صفحه ‌۶




فضائل امیر المومنین علیه السلام از زبان ابو طفیل صحابی جلیل القدر (به روایت اهل سنت عمری)


ابن ابی شیبة کوفی از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:

 

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُسْهِرٍ عَنْ فِطْرٍ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: لَقَدْ جَاءَ فِی عَلِیٍّ مِنَ الْمَنَاقِبِ مَا لَوْ أَنَّ مَنْقَبًا مِنْهَا قُسِمَ بَیْنَ النَّاسِ لَأَوْسَعَهُمْ خَيْرًا.


ابو طفیل صحابی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفت: علی بن ابی طالب (علیهما السلام) به قدری فضیلت دارد که اگر یک منقبت او را در بین تمام خلائق تقسیم کنند همه به سعادت می‌رسند.


المصنف، تالیف ابن ابی شیبة، جلد ۱۷، صفحه ۱۳۴، حدیث ۳۲۷۹۱، چاپ دار القبلة




علت اسلام آوردن دروغین قریش در کلام امیر المومنین علیه السلام


ابن ابی الحدید روایتی را از امیر المومنین علیه السلام نقل کرده که حاوی نکات جالبی است:


٤١٤- قال له قائل يا أمير المؤمنين أ رأيت لو كان رسول الله (صلى الله عليه وآله) ترك ولدا ذكرا قد بلغ الحلم و آنس منه الرشد أ كانت العرب تسلم إليه أمرها قال لا بل كانت تقتله إن لم يفعل ما فعلت إن العرب كرهت أمر محمد ص و حسدته على ما آتاه الله من فضله و استطالت أيامه حتى قذفت زوجته و نفرت به ناقته مع عظيم إحسانه إليها و جسيم مننه عندها و أجمعت مذ كان حيا على صرف الأمر عن أهل بيته بعد موته و لو لا أن قريشا جعلت اسمه ذريعة إلى الرئاسة و سلما إلى العز و الإمرة لما عبدت الله بعد موته يوما واحدا.


پرسشگری از امیر المومنین (علیه السلام) پرسید: ای امیر مومنان! به نظر تو، اگر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرزند پسری از خود به جا می‌گذاشت که به سن رشد رسیده بود، عرب امورشان را به او واگذار می‌کردند؟ آن جناب فرمود: خیر؛ بلکه او را می‌کشتند، اگر چه آنچه من انجام دادم، انجام نمی‌داد (یعنی در مقابل آن‌ها صبر نمی‌کرد). عرب، از کار محمد (صلی الله علیه و آله) ناخرسند بودند و به آنچه خداوند از فضل خویش به وی بخشیده بود، حسادت می‌ورزیدند و در زمان حیاتش به وی بی‌حرمتی کردند، تا آن جا که به همسرش (ماریه قبطیه) تهمت زدند و شترش را (در عقبه) رم دادند، با این که نیکی‌های بسیاری به آنان کرده و نعمت‌های بزرگی به آنان ارزانی داشته بود. در زمان حیاتش برای این که رهبری را پس از درگذشتش از خاندانش باز ستانند، همراه شدند و اگر قریش نمی‌خواستند نام او را وسیله‌ای برای ریاست و نردبانی برای عزت و حکومت کنند، پس از درگذشت او هرگز یک روز هم خدا را عبادت نمی‌کردند.


شرح نهج البلاغة، تالیف ابن ابی الحدید، جلد ۲۰، صفحه ۲۹۸، چاپ دار الکتب العلمیة



جدا از نکات دیگر، از این کلام ثابت می‌شود هیچ گاه قریش و به خصوص ابی بکر و عمر هیچگاه قلبا به رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان نیاوردند و هدف آن‌ها تنها قدرت‌طلبی و حکومت به نام دین با کنار زدن خلفای حقیقی و به حق رسول خدا صلی الله علیه و آله را بود؛ همان طور که امام زمان علیه السلام در پاسخ سعد بن عبد الله اشعری فرمودند که آن‌ها لحظه‌ای به رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان نداشتند و تنها به طمع قدرت مسلمان ظاهری شدند.


علامه مجلسی رضوان الله علیه در کتاب رجعت روایتی طولانی را از محدثین بزرگ شیعه نقل کرده است که سعد بن عبد الله اشعری قمی رضوان الله علیه عالم بزرگ شیعه و از اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام به ملاقات امام زمان عجل الله فرجه آمده و پرسش‌ها و ایراداتی که یکی از علمای متعصب اهل سنت عمری به مکتب تشیع وارد کرده بود را از امام زمان علیه السلام می‌پرسد و حضرت پاسخش می‌دهد. در یکی از پاسخ‌ها، حضرت به پرسش آن عالم ناصبی از سعد بن عبد الله اشعری در مورد چگونگی ایمان ابو بکر و عمر این گونه پاسخ می‌دهد: و آنچه آن خصم تو از تو پرسید که اسلام ابو بکر و عمر به طوع (اختیار) بود یا به کراهت، چرا نگفتی که طوعا بود اما از برای طمع دنیا، زیرا که ایشان با کفره‌ی یهود مخلوط بودند و ایشان از روی تورات و کتاب‌های خود احوال محمد صلوات الله علیه و آله را بر ایشان می‌خواندند و می‌گفتند او بر عرب مستولی خواهد شد و پادشاه خواهد شد و پادشاهی او از بابت پادشاهی بخت النصر خواهد بود، اما دعوی پیغمبری خواهد کرد و از کفر و عناد می‌گفتند که پیغمبر نیست اما به دروغ دعوی خواهد کرد، چون حضرت دعوی رسالت فرمود، ایشان از روی گفته‌ی یهود به ظاهر کلمتین گفتند از برای طمع آن که شاید ولایتی و حکومتی حضرت به ایشان بدهد و در باطن کافر بودند. چون در آخر مأیوس شدند با منافقان بر بالای عقبه رفتند و دهان‌های خود را بستند که کسی ایشان را نشناسد و دبه‌ها انداختند که شتر حضرت را رم دهند و حضرت را هلاک کنند، پس خدای تعالی جبرئیل را فرستاد و پیغمبر خود را از شر ایشان حفظ کرد و ضرری نتوانستند رسانید و حال ایشان مثل حال طلحه و زبیر بود که با حضرت امیر المومنین صلوات الله علیه از روی طمع به ظاهر بیعت کردند که حضرت به هر یک از ایشان ولایتی و حکومتی بدهد، چون مایوس شدند بیعت را شکستند و خروج کردند و به جزای عمل خود در دنیا و آخرت رسیدند.


کتاب رجعت، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۱۱۴-۱۱۵، چاپ انتشارات دلیل ما





فتوای شافعی و ابی یعلی حنبلی به جواز خوردن گوشت انسان‌ها!!!


ابن قدامه مقدسی از علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:


وَإِنْ كَانَ مُبَاحَ الدَّمِ، كَالْحَرْبِيِّ وَالْمُرْتَدِّ، فَذَكَرَ الْقَاضِي أَنَّ لَهُ قَتْلَهُ وَأَكْلَهُ؛ لِأَنَّ قَتْلَهُ مُبَاحٌ. وَهَكَذَا قَالَ أَصْحَابُ الشَّافِعِيِّ؛ لِأَنَّهُ لَا حُرْمَةَ لَهُ.


اصحاب شافعی و قاضی ابو یعلی گفته‌اند: کشتن و خوردن گوشت انسان‌های محارب و مرتد جایز است، زیرا این افراد حرمت ندارند و کشتن آن‌ها و خوردن گوشت آنان جایز است.


المغنی، تالیف ابن قدامه، جلد ۱۳، صفحه ۳۳۹، چاپ دار عالم الکتب



دوری از مکتب اهل بیت علیهم السلام و ولایت ابلیس باعث صدور چنین فتاوای وحشتناکی می‌شود.



خزعبلات صوفیه و اهانت به رسول خدا صلی الله علیه و آله برای فضیلت‌سازی برای عمر بن خطاب


وقتی که طبق چرندیات صوفیه، شیطان از عمر بن خطاب فراری است، اما رسول خدا صلی الله علیه و آله را وسوسه می‌کند!!!


افلاکی از بزرگان صوفیه می‌نویسد:


همچنان عزیزی سوال کرد که ابلیس محمد را علیه السلام را وسوسه می‌کرد و از سایه عمر می‌گریخت و ان الشیطان لیفر من ضل عمر، حکمت چیست؟ فرمود که حضرت محمد دریا بود و عمر قدحی بود پر آب؛ دریا را ز پوز سگ نگاه ندارند که دریای محیط به زبان سگ نیالاید.


مناقب العارفین، تالیف افلاکی، جلد ۲، صفحه ۶۰۰، چاپ انتشارات دنیای کتاب



سید نعمت الله جزایری قدس الله روحه الشریف از علمای بزرگ شیعه در مورد صوفیه می‌نویسد:


و أمّا الجهلة من الصوفية و أضرابهم فهم جنود الشيطان لإضلال الإنسان.


صوفیه و امثال آن‌ها سربازان ابلیس برای گمراهی بشر هستند.


ریاض الابرار فی مناقب الائمة الاطهار، تالیف سید نعمت الله جزایری، جلد ۲، صفحه ۱۵۰، چاپ موسسه التاریخ العربی





لعن عمرو عاص توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله (به روایت اهل سنت عمری)


رويانى از علماى بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:


۳۸۲- نا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى ، نا سَهْلُ بْنُ حَمَّادٍ أَبُو عَتَّابٍ الدَّلَّالُ ، نا عِيسَى بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ، نا عَدِيُّ بْنُ ثَابِتٍ ، عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «اللَّهُمَّ إنَّ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ هَجَانِي ، وَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّي لَسْتُ بِشَاعِرٍ ، فَاهْجُهُ وَالْعَنْهُ عَدَدَ مَا هَجَانِي - أَوْ مَكَانَ مَا هَجَانِي».


رسول خدا (صلی الله عليه و آله) فرمودند: خدایا به راستی که عمرو بن عاص مرا هجو (سرزنش کردن به شعر) کرد، در حالی که او می‌داند که من شاعر نیستم، پس او را هجو کن، و به تعدادى که مرا هجو کرده او را لعن کن!


مسند الرویانی، تالیف محمد بن هارون رویانی، جلد ۱، صفحه ۲۵۷-۲۵۸، چاپ دار الرایة



طبق اين روايت ثابت می‌شود که عمرو بن عاص ملعون است و سرزنش خداوند متعال شامل اوست. جالب است بدانید طحاوی از دیگر علمای اهل سنت عمری نیست این روایت را نقل کرده اما در سانسوری عجیب برای دفاع از عمرو بن عاص نام او را حذف و آن را به فلان بن فلان تغییر داده است!!!


۳۳۳۲- كَمَا قَدْ حَدَّثَنَا أَبُو أُمَيَّةَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ الْحَفَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَن ِ، عَنْ عَدِيِّ بْنِ ثَابِتٍ ، عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: اللهُمَّ إنَّ ⬅️ فُلَانًا ابْنَ فُلَانٍ ➡️ هَجَانِي وَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّي لَسْتُ بِشَاعِرٍ فَأَهْجُوَهُ، فَالْعَنْهُ عَدَدَ مَا هَجَانِي ، أَوْ مَكَانَ مَا هَجَانِي. قَالَ: ثُمَّ أَبَانَ اللهُ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ أَنَّ الَّذِي كَانُوا يَسْمَعُونَهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَمْ يَكُنْ كَمَا قَالُوا: إنَّهُ شَاعِرٌ يَتَكَلَّمُ بِالشِّعْرِ كَمَا يَتَكَلَّمُ بِهِ أَهْلُهُ وَإِنَّهُمْ حَمَلُوهُ عَلَى الشِّعْر ِ، فَلَمْ يَلْتَئِمْ عَلَى لِسَانِ أَحَدٍ أَنَّهُ شِعْرٌ.


مشكل الآثار، تالیف طحاوی، جلد ٨، صفحه ۳۸۵، چاپ الرسالة العالمیة




اعتراف ابن تیمیه ناصبی به هجوم به خانه حضرت زهرا علیها السلام و تهمت به اهل بیت علیهم السلام برای توجیه آن


ابن تیمیه بنیانگذار مکتب سلفیت بعد از اعتراف به اصل هجوم، برای توجیه آن دست به دروغگویی و تهمت به اهل بیت علیهم السلام زده و می‌گوید:


وَغَايَةُ مَا يُقَالُ: إِنَّهُ كَبَسَ الْبَيْتَ لِيَنْظُرَ هَلْ فِيهِ شَيْءٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي يُقَسِّمُهُ، وَأَنْ يُعْطِيَهُ لِمُسْتَحِقِّهِ .


و نهایت چیزی که گفته می‌شود این است که او (ابی بکر) ناگهانی به خانه فاطمه (سلام الله علیها) هجوم برد تا ببیند چیزی از مال خدا که آن را تقسیم می‌کند (بیت المال) در آنجا وجود دارد یا خیر و آن مال را به مستحقش بپردازد.


منهاج السنة النبویة، تالیف ابن تیمیه، جلد ۸، صفحه ۲۹۱، چاپ جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامیة



ابن تیمیه برای توجیه هجوم به خانه وحی از چاله به چاه افتاده دلیلی را بیان می‌کند که جز نصب و کینه و عداوت با اهل بیت علیهم السلام چیز دیگری نمی تواند دلیل دیگری برای آن متصور شد. ابن تیمیه می‌گوید دلیل هجوم ناگهانی ابی بکر به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها این بود که ابی بکر ببیند آیا از بیت المال چیزی در خانه هست یا نه، که اگر وجود دارد آن را در بین افراد مستحق پخش کند!!! سوال ما این است که چگونه و به چه جراتی ابن تیمیه صدور این عمل را از امیر المومنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها ممکن می‌داند؟! آیا العیاذ بالله امیر المومنین و حضرت زهرا علیهما السلام به مال دنیا دل بسته بودند و حتی از بیت المال هم به آسانی عبور نمی‌کردند؟! آیا این کلام ابن تیمیه جز تهمت و اهانت به اهل بیت چیز دیگری است؟! آری این گونه است که ابن تیمیه مجبور شده تا برای توجیه هجوم به خانه وحی به اهل بیت اهانت و جسارت کند و عملی که طبق کتب خود اهل سنت عمری خصلت ابی بکر و عمر و عثمان و معاویه و سایر غاصبین بوده را به اهل بیت علیهم السلام نسبت دهد.



جسارت و توهین زشت و بی‌شرمانه ابن عثیمین وهابی به حضرت زهرا سلام الله علیها


ابن عثیمین لعنت الله علیه از بزرگان وهابیت در تعلیقات خود بر صحیح مسلم می‌نویسد: 


اللهم اعف عنها، والا فان ابا بكر [.] ما استند الى راي، وانما استند الى نص، و كان عليها ان تقبل قول النبي عليه الصلاة و السلام : " لا نورث، ما تركنا صدقة "، ولكن عند المخاصمة لا یبقي للانسان عقل یدرك به ما يقول او ما يفعل او ما يتصرف فيه، فنسال الله ان يعفو عنها عن هجرتها خليفة رسول الله صلى الله عليه و على آله وسلم.


خدایا از فاطمه بگذر، ابو بکر به نظر و رای خودش استدلال نکرد بلکه به کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله) استدلال کرد و لازم بود که فاطمه (علیها السلام) سخن پیامبر را قبول کند: «ما پیامبران از خود ارث باقی نمی‌گذاریم بلکه آنچه از ما باقی می‌ماند صدقه است»؛ اما هنگام مخاصمه عقلی برای انسان باقی نمی‌ماند که با آن بفهمد چه می‌گوید و چه می‌کند؛ پس از خدا می‌خواهیم که از فاطمه درگذرد که کلام ابو بکر خلیفه پیامبر را ترک کرد.


شرح صحیح مسلم، تالیف ابن عثیمین، جلد ۶، صفحه ۷۴، چاپ المکتبة الاسلامیة



وهابی ناصبی بی‌عقل، ابن عثیمین لعنت الله علیه، اینگونه به خود جرات می‌دهد تا به حضرت فاطمه اهانت کند و بگوید در هنگام مخاصمه عقلی برای انسان باقی نمی‌ماند و نمی‌داند چه می‌گوید و چه می‌کند! در حالی که عین همین کلام در مورد ابو بکر صادق است نه در مورد حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها. آری! عاقبت قبول قول ابو بکر که به دروغ به رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت داده بود همین خواهد شد که به حضرت زهرا علیها السلام توهین و جسارت کرد! حال باید در این دو راهی تاریخی، پیروان ابو بکر یا قول ابو بکر را قبول کنند و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها را به خاطر قبول نکردن سخن حق، بی‌عقل و شایسته عذاب اللهی معاذ الله بدانند، یا اینکه به سخنان سرور ن اهل بهشت ایمان آورده و به دروغگویی و جعل حدیث از سوی ابو بکر را اعتراف کنند، که اگر اینچنین شود جهنمی بودن ابو بکر ثابت می‌شود!


جالب است بدانید که طبق کتب اهل سنت عمری خود ابو بکر به حرامزاده بودن دشمنان حضرت زهرا سلام الله علیها و سایر اهل بیت علیهم السلام اعتراف کرده است.


عاصمی مکی از علمای اهل سنت عمری روایت کرده است:


في رواية عن أبي بکر [.] قال رأيت رسول الله ختم ختمه وهو متكئ على فرش عربية وفي الخيمة علي وفاطمة والحسن والحسين فقال معشر المسلمين أنا سلم لمن سالم أهل الخيمة حرب لمن حاربهم ولي من والاهم لا يحبهم إلا سعيد الجد طيب المولد ولا يبغضهم إلا شقي الجد ردیء الولادة.


ابو بكر گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در خیمه دیدم که بر فرشی عربی نشسته و تکیه داده بود، علی و فاطمه و حسن و حسين (علیهم السلام) نیز در خیمه بودند، آن حضرت فرمود: ای مسلمانان! هر کس با اهل خیمه دوست باشد من با او دوست هستم و هر کس با آنان دشمن باشد من با او دشمنم، آنان را دوست ندارد مگر آن انسان سعادتمندی که ولادتی پاک دارد و دشمن نيست با آنان مگر بدبخت شقاوتمندی که ولادتی ناپاک دارد.


سمط النجوم العوالی فی انباء الاوائل و التوالی، تالیف عاصمی شافعی مکی، جلد ۳، صفحه ۴۴، چاپ دار الکتب العلمیة



اللهم العن اعداء اهل البیت .




امیر المومنین علیه السلام تقسیم‌کننده دوزخ (به روایت اهل سنت عمری)


جرجانی از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:


٦٥٩- أَخْبَرَنَا أَبُو طَاهِرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْوَاعِظُ الْمُقْرِيُّ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الْعَلَاءِ، بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مُيَتَّمٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْقَاسِمُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي جَعْفَرٌ، عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ، قَالَ: قَالَ لِي أَبِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ: «أَنَا قَسِيمُ النَّارِ» . فَقَالَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ: إِنَّمَا عَنِّي بِذَلِكَ أَنَّ كُلَّ مَنْ مَعِيَ فَهُوَ عَلَى الْحَقِّ، وَكُلُّ مَنْ مَعَ مُعَاوِيَةَ عَلَى الْبَاطِلِ ضَالًّا مُضِلًّا.


[امام] حسین (علیه السلام) فرمود: پدرم امیر المومنین علی بن ابی طالب (علیهما السلام) به من فرمود: من تقسیم‌کننده دوزخ هستم. عمار یاسر در این باره گفت: منظور آن حضرت این بود که هر که با من است با حق و هر که با معاویه است بر باطل، گمراه و گمراه‌کننده است.


الامالی و هی المعروف بالامالی الخمیسیة، تالیف جرجانی، جلد ۱، صفحه ۱۷۷، حدیث ۶۵۹، چاپ دار الکتب العلمیة




برتری خانه حضرت زهرا و امیر المومنین علیهما السلام بر خانه‌های پیامبران (به روایت اهل سنت عمری)


آلوسی از مفسرین و علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:


وأخرج ابن مردويه عن أنس بن مالك وبريدة قال: «قرأ رسول الله صلّى الله عليه وسلّم: هذه الآية فِي بُيُوتٍ إلخ فقام إليه عليه الصلاة والسلام رجل فقال: أي بيوت هذه يا رسول الله؟ فقال صلّى الله عليه وسلّم: «بيوت الأنبياء عليهم السلام فقام إليه أبو بكر [.] فقال: يا رسول الله هذا البيت منها لبيت علي وفاطمة رضي الله تعالى عنهما قال: نعم من أفاضلها».


رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آیه: «در خانه‌هایی که خداوند اجازه فرمود که بلندمرتبه و رفیع گردیده شوند، و در آن‌ها اسم خداوند برده شود» را تلاوت فرمود. شخصى پرسید: این کدام خانه‌ها است؟ آن حضرت فرمود: خانه‌هاى پیامبران. ابی بکر پرسید: آیا خانه علی و فاطمه (علیهما السلام) هم از همان خانه‌ها است؟ آن حضرت فرمود: بلی، از بر‌ترین آن است.

 

روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، تالیف آلوسی، جلد ۱۸، صفحه ۱۷۴، چاپ دار احیاء التراث العربی



پس چرا بی‌شرمانه بافضیلت‌ترین خانه را به آتش کشیدند؟!.



ابن عربی و ادعای دیدن خدا در خواب / امام صادق علیه السلام: کسی که ادعا کند خدا را در خواب دیده دین ندارد


ابن عربی اندلسی صوفی می‌نویسد:


أني رأيت الحق في النوم مرتين و هو يقول لي أنصح عبادي


همانا من خدا را دو بار در خواب دیدم که به من گفت بندگانم را نصیحت کن.


الفتوحات المکیة، تالیف ابن عربی، جلد ۵، صفحه ۱۵۶-۱۵۷، چاپ الهيئة المصرية العامة للكتاب



این در حالی است که به فرموده امام صادق علیه السلام چنین کسی دین ندارد!!!


شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است: 


٥- حدثنا الحسين بن إبراهيم بن ناتانه رحمه الله، قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن محمد بن أبي عمير، عن إبراهيم الكرخي، قال: قلت للصادق عليه السلام: إن رجلا رأى ربه عز وجل في منامه، فما يكون ذلك؟ فقال: ذلك رجل لا دين له، إن الله تبارك وتعالى لا يرى في اليقظة، ولا في المنام، ولا في الدنيا، ولا في الآخرة.


ابراهیم کرخی گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: شخصی خداوند را در خواب دیده است. این چگونه قضیه‏‌ای است؟! حضرت فرمودند: او کسی است که دین ندارد؛ زیرا خداوند نه در خواب و نه در بیداری و نه در دنیا و نه در آخرت دیده نمی‌شود.


امالی شیخ صدوق، صفحه ۴۳۵، مجلس ۸۹، حدیث ۵، چاپ موسسه الاعلمی للمطبوعات




امیر المومنین علیه السلام کننده در خیبر (به اذعان اهل سنت عمری)


ابو الحسن ندوی از علمای بزرگ اهل سنت عمری هندوستان می‌نویسد:


در کتاب مصنف ابن ابی شبیه از لیث روایت شده که او گفت: نزد ابو جعفر رفتم، او یادی از گناهان کرد و گریه نمود و سپس گفت: جابر برایم روایت کرده که علی (علیه السلام) روز خیبر در دژ را بلند کرد تا مسلمانان بالا رفتند و آن را فتح نمودند. این در چنان سنگین بود که پس از آزمایش معلوم شد که آن را کمتر از چهل نفر نمی‌توانند بلند کنند. محمد بن اسحاق از عبد الله بن حسن و او از فردی از خویشانش به نقل از ابو رافع روایت کرده که: فردی یهودی ضربه‌ای به علی (علیه السلام) زد که سپر از دستش افتاد. آنگاه علی (علیه السلام) دری را که در نزدیکی دژ بود برداشت و به جای سپر در دست گرفت. آن در همچنان در دستش بود و می‌جنگید تا آنکه خدا دژ را به دست او گشود. آنگاه آن را به یک سو انداخت. من و هفت تن دیگر با هم کوشیدیم تا آن در را از جا حرکت دهیم ولی نتوانستیم. لیث از ابی جعفر از جابر نقل می‌کند که کمتر از چهل نفر نتوانستند آن را از جای بردارند.


زندگانی امیر المومنین علی مرتضی رضی الله عنه، تالیف ندوی، ترجمه ابو شعیب عبد القادر دهقان، صفحه ۸۸-۸۹




علت نامگذاری حضرت زهرا سلام الله علیها به فاطمه (به روایت اهل سنت عمری)


جوینی و حاکم نیشابوری از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده‌اند:


و أخبرني المشايخ إمام الدين يحيى بن الحسين بن عبد الكريم، و بدر الدين محمد بن عبد الرزاق بن أبي بكر، و نجم الدين عبد الغفّار بن عبد الكريم بن عبد الغفّار، و الشيخ علاء الدين محمد بن أبي بكر ابن محمد الطاوسي و أحمد بن محمد ابن محمد بن مذكويه رحمهم اللّه إجازة بروايتهم عن الإمام عزّ الدين عبد الرحمن ابن المعالي الواريني، و الشيخ سراج الدين أبي بكر عبد اللّه بن إبراهيم السجادي القزويني إجازة بروايتهم، عن الإمام أبي القاسم زاهر بن طاهر بن محمد الشحامي إجازة [قال]: أنبأنا أبو عليّ الحسن بن أحمد السكاكي قال: أنبأنا أبو القاسم الحسن بن محمد بن حبيب -حافد العباس بن حمزة سنة سبع و ثلاثين و ثلاث مائة- قال:حدّثنا أبو بكر محمد بن عبد اللّه بن محمد حافد العباس بن حمزة، حدثنا أبو القاسم عبد اللّه بن أحمد بن عامر الطائي بالبصرة، حدّثني أبي قال: حدثنا عليّ بن موسى الرضا، حدّثني أبي موسى بن جعفر، حدّثني أبي جعفر بن محمد، حدّثني أبي محمد بن عليّ، حدثني أبي علي بن الحسين،حدّثني أبي الحسين بن عليّ حدّثني أبي عليّ بن أبي طالب عليهم السلام قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم: إنّما سمّيت ابنتي فاطمة لأن اللّه فطمها و فطم من أحبّها من النار .


رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: دخترم را فاطمه نامیدم زیرا که خداوند او و دوستدارانش را از آتش جهنم دور کرده است.


فرائد السمطین، تالیف جوینی، جلد ۲، صفحه ۵۸، چاپ دار الحبیب



فضائل فاطمة اهراء، تالیف حاکم نیشابوری، با ترجمه فارسی محمود نعمتی، صفحه ۱۴۷، حدیث ۷۵، چاپ انتشارات کتابخانه آیت الله نجفی





قتل وحشیانه عالم اهل سنت عمری به جرم تمایل به تشیع


ابن عماد حنبلی از علمای اهل سنت عمری در مورد ظهیر الدین اردبیلی می‌نویسد:


وفيها المولى ظهير الدّين الأردبيلي الحنفي، الشهير بقاضي زاده . كان عالما، كاملا، صاحب محاورة ووقار، وهيبة وفصاحة، وكانت له معرفة بالعلوم خصوصا الإنشاء والشعر، وكان يكتب الخط الحسن، وذكر العلائي أنه استمال أحمد باشا إلى اعتقاد إسماعيل شاه الصوفي [الصفوي] طلبا لاستمداده واستظهاره معه بمكاتبات وغيرها، وعزم على إظهار شعار الرّفض واعتقاد الإمامية على المنبر، حتى قال: إن مدح الصحابة على المنبر ليس بفرض ولا يخلّ بالخطبة، فقبض عليه مع أحمد باشا الوزير يوم الخميس عشري ربيع الثاني وقطعت رأس صاحب الترجمة وعلّقت على باب زويلة بالقاهرة.


ظهیر الدین اردبیلی حنفی مشهور به قاضی زاده؛ او عالم کامل و صاحب سخن و وقار و هیبت و فصاحت بود و با علوم مخصوصا انشا و شعر آشنایی داشت و خطش نیکو بود. علائی می‌گوید او احمد پاشا را به اعتقاد شاه اسماعیل صفوی متمایل کرده، و از او با نامه و غیره کمک طلبیده و قصد بر ظاهر کردن شعار رافضه و اعتقاد امامیه بر منبر را داشته تا این که گفت که ستایش کردن از صحابه بر روی منبر واجب نیست و نگفتن آن به خطبه (نماز جمعه) صدمه‌ای نمی‌زند؛ پس ظهیر الدین را در روز پنجشنبه، دهم ربیع الثانی با احمد پاشای وزیر گرفتند، و سر او را قطع کرده و بر درب زویله قاهره آویزان کردند.


شذرات الذهب فی اخبار الذهب، تالیف ابن عماد حنبلی، جلد ۱۰، صفحه ۲۴۰، چاپ دار ابن کثیر



همان طور که می‌بینید توحش و دشمنی جماعت ضال و مضل عمریه با مذهب اهل بیت علیهم السلام به قدری بوده و هست که وقتی علمای خود فتوا می‌دهد که نیازی به مدح صحابه در نماز نیست علیه او توطئه‌چینی و داستان‌سرایی کرده و او را به تشیع متهم می‌کنند و چون نزد اهل سنت عمری تشیع بدترین جرم است او را به طرز فجیع به قتل می‌رسانند.



کرامت و معجزه امام هادی علیه السلام در هنگام رفتن به قفس درندگان (به روایت اهل سنت عمری)


ابن حجر مکی از علمای بزرگ اهل سنت عمری و دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام در کتابی که بر ضد شیعه نوشته است روایت کرده است:


نقل بعض الحفاظ أن امرأة زعمت أنها شريفة بحضرة المتوكل فسأل عمن يخبره بذلك فدل على علی رضا فأرسل إليه فجاء فأجلسه معه على سريره و سأله فقال إن اللّه حرم لحم أولاد الحسين على السباع فتلقى‏ للسباع فعرض عليها ذلك فاعترفت المرأة بكذبها ثم قيل للمتوكل ألا تجرب ذلك فيه فأمر بثلاثة من السباع فجي‏ء بها في صحن قصره ثم دعا به فلما دخل من الباب أغلقه و السباع قد أصمت الأسماع من زئيرها فلما مشى في الصحن يريد الدرجة مشت إليه و قد سكنت فتمسحت به و دارت حوله و هو يمسحها بكمه ثم ربضت فصعد للمتوكل فتحدث معه ساعة ثم نزل ففعلت معه كفعلها الأول حتى خرج فاتبعه المتوكل بجائزة عظيمة و قيل للمتوكل افعل كما فعل ابن عمك فلم يجسر عليه و قال تريدون قتلي ثم أمرهم أن لا يفشوا ذلك انتهى.


برخی از حافظان حدیث نقل کرده‌اند که زنی در حضور متوکل ادعا کرد که از خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) است، متوکل خواست که در این خصوص کسی حقیقت مطلب را برایش روشن کند، [امام] هادی (علیه السلام) را معرفی کردند، به دنبال او فرستادند، ایشان تشریف آوردند و متوکل آن جناب را بر روی تخت در کنار خودش نشاند و پیرامون این مساله از ایشان پرسش کرد؛ [امام] هادی [علیه السلام] در جواب آن سوال فرمود: خداوند متعال گوشت فرزندان حسین (علیه السلام) را بر درندگان حرام فرموده، او را در قفس درندگان بیندازید. چون خواستند آن زن را در قفس درندگان بیندازند، آن زن اعتراف کرد که دروغ گفته است. برخی به متوکل گفتند: آیا همین کار را در مورد خود او (امام هادی علیه السلام) تجربه نمی‌کنی؟ متوکل دستور داد سه تا از درندگان را در صحن قصر بیاورند، آنگاه به [امام] هادی (علیه السلام) گفت از دربی وارد صحن شوند، به محض وارد شدن آن جناب، آن درب را قفل کردند، در حالی که گوش‌ها از صدای درندگان کر می‌شد (درنده‌ها نعره می‌زدند)، زمانی که آن جناب در حیاط قصر به راه افتاد و خواست از پله‏‌‌ها پایین برود درندگان به سمت ایشان آمدند و آرام شدند، و گرد وجودش می‌‏گشتند و خود را به دست و پای آن حضرت می‌مالیدند، حضرت آن‌ها با آستین خود نوازش می‌کرد و می‌خواباند. آنگاه آن جناب بالا آمد و ساعتی با متوکل حرف زد، باز پایین رفت باز مثل دفعه نخست تا این که از آنجا بیرون آمد، سپس متوکل برای حضرت جایزه مهمی فرستاد. به متوکل گفتند: تو نیز مانند پسر عمویت چنان کن. اما متوکل جرات نکرد و گفت: می‌خواهید مرا بکشید؟ آنگاه دستور داد این قضیه را فاش نکنند.


الصواعق المحرقة، تالیف ابن حجر مکی، جلد ۲، صفحه ۵۹۵-۵۹۶، چاپ موسسه الرسالة




تحریف فضیلتی از فضائل حضرت زهرا و خدیجه سلام الله علیهما توسط ابن عربی صوفی ناصبی


محمد بن جریر طبری از علما و مفسرین بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است: 


حدثنی المثنى قال، حدثنا آدم العسقلانی قال، حدثنا شعبة قال، حدثنا عمرو بن مرة قال، سمعت مرة الهمدانی یحدث، عن أبی موسى الأشعریّ قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: کمل من الرّجال کثیرٌ،ولم یکمل من النساء إلا مریم، وآسیة امرأة فرعون، وخدیجة بنت خویلد، وفاطمة بنت محمد.


رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: از مردان افراد زیادی به کمال رسیدند، ولی از ن جز مریم و آسیه زن فرعون و خدیجه بنت خویلد و فاطمه دختر محمد (علیهم السلام) به کمال نرسیدند. 


جامع البیان فی تفسیر القرآن، تالیف طبری، جلد ۵، صفحه ۳۹۵، چاپ دار هجر



اما ابن عربی اندلسی صوفی برای تخریب فضائل حضرت زهرا و حضرت خدیجه علیهما السلام نام آن دو حضرت را از روایت حذف کرده و می‌نویسد:


كما قال صلى الله عليه [وآله] وسلم: في الكمال. فذكر أنّه يكون أيضا في النساء، وعيّن منهنّ مريم بنت عمران وآسية إمرأة فرعون.


همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد کمال، یادآور شده که در ن نیز ممکن است، و از میان آنان مریم دختر عمران و آسیه زن فرعون را معین نموده است.


الفتوحات المکیة، تالیف ابن عربی، جلد ۱۳، صفحه ۵۸۳، چاپ الهيئة المصرية العامة للكتاب



تحریف و انکار فضائل اهل بیت علیهم السلام که مورد قبول اهل سنت عمری هستند توسط ابن عربی، جز حکایت از خباثت و ناصبی‌گری و دشمنی او با اهل بیت علیهم السلام چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟!




لعن معاویه در قنوت توسط امیر المومنین علیه السلام (به روایت اهل سنت عمری)


محمد بن حسن شیبانی از علمای اهل سنت عمری روایت کرده است:


وَإِنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ إِنَّمَا أَخَذُوا الْقُنُوتَ عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَنَتَ يَدْعُو عَلَى مُعَاوِيَةَ حِينَ حَارَبَهُ، وَأَمَّا أَهْلُ الشَّامِ فَإِنَّمَا أَخَذُوا الْقُنُوتَ عَنْ مُعَاوِيَةَ [.] قَنَتَ يَدْعُو عَلَى عَلِيٍّ كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ حِينَ حَارَبَهُ.


مردم کوفه قنوت را از علی (علیه السلام) یاد گرفتند که در زمان جنگ با معاویه در قنوت نماز معاویه را لعن می‌کرد. اما مردم شام قنوت را از معاویه (لعنه الله) یاد گرفتند که در زمان جنگ با علی (علیه السلام) در قنوت نماز علی را لعن می‌کرد.


خالد العواد محقق کتاب تصریح می‌کند که سند روایت جید یعنی بسیار عالی است.


الآثار، تالیف محمد بن حسن شیبانی، جلد ۱، صفحه ۲۲۹، چاپ دار النوادر




حضرت زینب علیها السلام بانوی قهرمان کربلا


عایشه بنت شاطی نویسنده مشهور سنی مذهب مصری می‌نویسد:


آری زینب (علیها السلام) بود که از واقعه شهادت برادرش سرگذشتی الم‌انگیز و جاودانی بر جای نهاد و از روزی که حسین (علیه السلام) کشته شد، به یادبود غم و اندوه او، سوگواری سالیانه برپا نمود. بدین جهت «زینب مهین بانوی بنی هاشم» در تاریخ اسلامی و تاریخ بشریت «بانوی قهرمانی» است که توانست به خونخواهی برادر شهید بزرگوارش قیام نماید، و تیشه بر ریشه دولت بنی امیه زده و جریان تاریخ را عوض کند.


زینب بانوی قهرمان کربلا، تالیف عایشه بنت شاطی، ترجمه حبیب الله چایچیان و مهدی آیت الله زاده نایینی، صفحه ۱۹۱




فتوای ابن حزم به حلال بودن خوردن لاک‌پشت، کرکس و خفاش و موش و بزمجه و خرچنگ!!!


ابن حزم اندلسی از علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:


۱۰۰۰- مَسْأَلَةٌ: وَالسُّلَحْفَاةُ الْبَرِّیَّةُ وَالْبَحْرِیَّةُ حَلَالٌ أَکْلُهَا، وَأَکْلُ بَیْضِهَا لِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: {کُلُوا مِمَّا فِی الأَرْضِ حَلالا طَیِّبًا} [البقرة: ١٦٨] مَعَ قَوْله تَعَالَى: {وَقَدْ فَصَّلَ لَکُمْ مَا حَرَّمَ عَلَیْکُمْ} [الأنعام: ١١٩] وَلَمْ یُفَصِّلْ لَنَا تَحْرِیمَ السُّلَحْفَاةِ، فَهِیَ حَلَالٌ کُلُّهَا وَمَا تَوَلَّدَ مِنْهَا. وَکَذَلِکَ النُّسُورُ، وَالرَّخَمُ، والبج، وَالْقَنَافِذُ، وَالْیَرْبُوعُ، وَأُمُّ حَبِینٍ وَالْوَبْرُ، وَالسَّرَطَانُ، وَالْجَرَاذِینُ، وَالْوَرَلُ، وَالطَّیْرُ کُلُّهُ، وَکُلُّ مَا أَمْکَنَ أَنْ یُذَکَّى مِمَّا لَمْ یُفَصَّلْ تَحْرِیمُهُ. وَکَذَلِکَ الْخُفَّاشُ، وَالْوَطْوَاطُ، وَالْخَطَّافُ - وَبِاَللَّهِ تَعَالَى التَّوْفِیقُ.


خوردن لاک‌پشت خشکی و لاک‌پشت آبی و تخم آن به دلیل این سخن خداوند که: «از آنچه در زمین حلال و پاکیزه است بخورید» (سوره بقره، آیه ۱۶۸) و با توجه به این کلام خداوند که: «خدا آنچه را بر شما حرام كرده براى شما به تفصيل بيان نموده است» (سوره الانعام، آیه ۱۱۹) و با توجه به این که در مورد حرام بودن خوردن لاک‌پشت چیزی به تفصیل بیان نشده حلال است. همچنین خوردن کرکس و بج و جوجه‌تیغی و یربوع (نوعی موش صحرایی) و بزمجه و وبر (موش خرما) و خرچنگ و تمامی پرندگان و هر آن چه که قابل ذبح باشد و در مورد تحریم آن چیزی به تفصیل بیان نشده باشد حلال است. همچنین خوردن خفاش و پرستو حلال است.


المحلی بالآثار، تالیف ابن حزم اندلسی، جلد ۶، صفحه ۸۴، چاپ دار الکتب الاسلامیة




امام کاظم علیه السلام در کلام شافعی


کمال الدین دمیری از علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:


كان الشافعي يقول قبر موسى الكاظم الترياق المجرب .


شافعی همیشه می‌گفت: قبر موسی کاظم (علیه السلام) نوشدارویی مجرب است.


حیاة الحیوان الکبری، تالیف دمیری، جلد ۱، صفحه ۴۳۲، چاپ دار البشائر



آیا نواصب و به خصوص جریان ضاله مسجد مکی جرئت دارند شافعی، یکی از ائمه خود را به خاطر صدور جواز توسل به قبر امام موسی کاظم علیه السلام تکفیر کنند؟



امیر المومنین علیه السلام ذو القرنین امت (به روایت اهل سنت عمری)


حاکم نیشابوری از علمای بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:


٤٦٢٣- حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، ثنا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَفَّانَ الْعَامِرِيُّ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نُمَيْرٍ، أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ سَهْلٍ الْفَقِيهُ، بِبُخَارَى، ثنا أَبُو عِصْمَةَ سَهْلُ بْنُ الْمُتَوَكِّلِ الْبُخَارِيُّ، ثنا عَفَّانُ، وَسُلَيْمَانُ بْنُ حَرْبٍ قَالَا: ثنا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ التَّيْمِيِّ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ أَبِي الطُّفَيْلِ، أَظُنُّهُ عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «يَا عَلِيُّ إِنَّ لَكَ كَنْزًا فِي الْجَنَّةِ، وَإِنَّكَ ذُو قَرْنَيْهَا».


رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به امیر المومنین (علیه السلام) فرمودند: اى على، تو در بهشت گنجى دارى و تو ذو القرنين این امت هستی.


حاکم نیشابوری بعد از نقل حدیث می‌نویسد:


هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ .


این حدیث، حدیثی صحیح الاسناد است ولی آن دو (مسلم و بخاری) نفر ذکر نکرده‌اند.


ذهبی از علما و رجال‌شناسان بزرگ اهل سنت عمری نیز در تعلیقات خود تصریح می‌کند که روایت صحیح است.


المستدرک علی الصحیحین، تالیف حاکم نیشابوری، جلد ۳، صفحه ۱۳۳، حدیث ۴۶۲۳، چاپ دار الکتب العلمیة



تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

یونولیت بسته بندی خودرویی Alejandra تاریخچه پیدایش انواع مته Rebecca خرید و فروش و رهن و اجاره قيمت سماور زغالي مبلمان اداری مدرن چیست؟ هدایت OPRAC