علت اسلام آوردن دروغین قریش در کلام امیر المومنین علیه السلام
ابن ابی الحدید روایتی را از امیر المومنین علیه السلام نقل کرده که حاوی نکات جالبی است:
٤١٤- قال له قائل يا أمير المؤمنين أ رأيت لو كان رسول الله (صلى الله عليه وآله) ترك ولدا ذكرا قد بلغ الحلم و آنس منه الرشد أ كانت العرب تسلم إليه أمرها قال لا بل كانت تقتله إن لم يفعل ما فعلت إن العرب كرهت أمر محمد ص و حسدته على ما آتاه الله من فضله و استطالت أيامه حتى قذفت زوجته و نفرت به ناقته مع عظيم إحسانه إليها و جسيم مننه عندها و أجمعت مذ كان حيا على صرف الأمر عن أهل بيته بعد موته و لو لا أن قريشا جعلت اسمه ذريعة إلى الرئاسة و سلما إلى العز و الإمرة لما عبدت الله بعد موته يوما واحدا.
پرسشگری از امیر المومنین (علیه السلام) پرسید: ای امیر مومنان! به نظر تو، اگر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرزند پسری از خود به جا میگذاشت که به سن رشد رسیده بود، عرب امورشان را به او واگذار میکردند؟ آن جناب فرمود: خیر؛ بلکه او را میکشتند، اگر چه آنچه من انجام دادم، انجام نمیداد (یعنی در مقابل آنها صبر نمیکرد). عرب، از کار محمد (صلی الله علیه و آله) ناخرسند بودند و به آنچه خداوند از فضل خویش به وی بخشیده بود، حسادت میورزیدند و در زمان حیاتش به وی بیحرمتی کردند، تا آن جا که به همسرش (ماریه قبطیه) تهمت زدند و شترش را (در عقبه) رم دادند، با این که نیکیهای بسیاری به آنان کرده و نعمتهای بزرگی به آنان ارزانی داشته بود. در زمان حیاتش برای این که رهبری را پس از درگذشتش از خاندانش باز ستانند، همراه شدند و اگر قریش نمیخواستند نام او را وسیلهای برای ریاست و نردبانی برای عزت و حکومت کنند، پس از درگذشت او هرگز یک روز هم خدا را عبادت نمیکردند.
شرح نهج البلاغة، تالیف ابن ابی الحدید، جلد ۲۰، صفحه ۲۹۸، چاپ دار الکتب العلمیة
جدا از نکات دیگر، از این کلام ثابت میشود هیچ گاه قریش و به خصوص ابی بکر و عمر هیچگاه قلبا به رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان نیاوردند و هدف آنها تنها قدرتطلبی و حکومت به نام دین با کنار زدن خلفای حقیقی و به حق رسول خدا صلی الله علیه و آله را بود؛ همان طور که امام زمان علیه السلام در پاسخ سعد بن عبد الله اشعری فرمودند که آنها لحظهای به رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان نداشتند و تنها به طمع قدرت مسلمان ظاهری شدند.
علامه مجلسی رضوان الله علیه در کتاب رجعت روایتی طولانی را از محدثین بزرگ شیعه نقل کرده است که سعد بن عبد الله اشعری قمی رضوان الله علیه عالم بزرگ شیعه و از اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام به ملاقات امام زمان عجل الله فرجه آمده و پرسشها و ایراداتی که یکی از علمای متعصب اهل سنت عمری به مکتب تشیع وارد کرده بود را از امام زمان علیه السلام میپرسد و حضرت پاسخش میدهد. در یکی از پاسخها، حضرت به پرسش آن عالم ناصبی از سعد بن عبد الله اشعری در مورد چگونگی ایمان ابو بکر و عمر این گونه پاسخ میدهد: و آنچه آن خصم تو از تو پرسید که اسلام ابو بکر و عمر به طوع (اختیار) بود یا به کراهت، چرا نگفتی که طوعا بود اما از برای طمع دنیا، زیرا که ایشان با کفرهی یهود مخلوط بودند و ایشان از روی تورات و کتابهای خود احوال محمد صلوات الله علیه و آله را بر ایشان میخواندند و میگفتند او بر عرب مستولی خواهد شد و پادشاه خواهد شد و پادشاهی او از بابت پادشاهی بخت النصر خواهد بود، اما دعوی پیغمبری خواهد کرد و از کفر و عناد میگفتند که پیغمبر نیست اما به دروغ دعوی خواهد کرد، چون حضرت دعوی رسالت فرمود، ایشان از روی گفتهی یهود به ظاهر کلمتین گفتند از برای طمع آن که شاید ولایتی و حکومتی حضرت به ایشان بدهد و در باطن کافر بودند. چون در آخر مأیوس شدند با منافقان بر بالای عقبه رفتند و دهانهای خود را بستند که کسی ایشان را نشناسد و دبهها انداختند که شتر حضرت را رم دهند و حضرت را هلاک کنند، پس خدای تعالی جبرئیل را فرستاد و پیغمبر خود را از شر ایشان حفظ کرد و ضرری نتوانستند رسانید و حال ایشان مثل حال طلحه و زبیر بود که با حضرت امیر المومنین صلوات الله علیه از روی طمع به ظاهر بیعت کردند که حضرت به هر یک از ایشان ولایتی و حکومتی بدهد، چون مایوس شدند بیعت را شکستند و خروج کردند و به جزای عمل خود در دنیا و آخرت رسیدند.
کتاب رجعت، تالیف علامه مجلسی، صفحه ۱۱۴-۱۱۵، چاپ انتشارات دلیل ما
درباره این سایت